اشک حسرت پارت ۳۳
#اشک حسرت #پارت ۳۳
آسمان :
تند مسیج دادم
- شب بخیر
چند لحظه بد مسیج فرستاد
سعید : نمی دونم کار درستی کردم یا نه
نوشتم : کدوم کار
سعید : اینکه دارم به تو مسیج میدم
نوشتم : اگه دوست نداری نده
سعید : دوست دارم
از شوق داشتم بال در می اوردم چشام پر اشک شوق شده بود
نوشتم : خوشحالم که مسیج دادی
سعید : مزاحمتم
متعجب گفتم : چه مزاحمتی چرا این حرفو می زنی
سعید :از گفتن اینکه گفتی خوشحالم مسیج دادی این برداشت رو کردم می خوای خدا حافظی کنی
نوشتم : نه فقط احساسم رو نوشتم
سعید : با خودم این چند روز کلنجار رفتم تا راضی شدم مسیج بدم
نوشتم : چرا ؟!
سعید : میون این همه گرفتاری ودردسر نمی خوام تو اذیت بشی تو لیاقتت خیلی بیشتر از منه
نوشتم : انقدر دوستت دارم که تا ابد پای گرفتاریات می مونم
سعید : زیاد مزاحمت نمیشم غریبه بعدا حرف می زنیم
نوشتم : غریبه منتظرته
سعید : شبت بخیر
نوشتم : شبت بخیر
دوست داشتم از ذوق جیغ بزنم سعید به من مسیج داده بود وای خدایا خدایا به خودت قسم دیگه هیچی ازت نمی خوام خدایا ممنون جواب دعاهای این چند سالمو دادی خدایامن فقط از این دنیای بزرگت سعید رو می خواستم که تو مهربون اونو به من دادی
از ذوق اون شب تا دیر وقت بیدار بودم دلم می خواست بال داشتم تامی رفتم پیش سعید وحال اونو می دیدم
آسمان :
تند مسیج دادم
- شب بخیر
چند لحظه بد مسیج فرستاد
سعید : نمی دونم کار درستی کردم یا نه
نوشتم : کدوم کار
سعید : اینکه دارم به تو مسیج میدم
نوشتم : اگه دوست نداری نده
سعید : دوست دارم
از شوق داشتم بال در می اوردم چشام پر اشک شوق شده بود
نوشتم : خوشحالم که مسیج دادی
سعید : مزاحمتم
متعجب گفتم : چه مزاحمتی چرا این حرفو می زنی
سعید :از گفتن اینکه گفتی خوشحالم مسیج دادی این برداشت رو کردم می خوای خدا حافظی کنی
نوشتم : نه فقط احساسم رو نوشتم
سعید : با خودم این چند روز کلنجار رفتم تا راضی شدم مسیج بدم
نوشتم : چرا ؟!
سعید : میون این همه گرفتاری ودردسر نمی خوام تو اذیت بشی تو لیاقتت خیلی بیشتر از منه
نوشتم : انقدر دوستت دارم که تا ابد پای گرفتاریات می مونم
سعید : زیاد مزاحمت نمیشم غریبه بعدا حرف می زنیم
نوشتم : غریبه منتظرته
سعید : شبت بخیر
نوشتم : شبت بخیر
دوست داشتم از ذوق جیغ بزنم سعید به من مسیج داده بود وای خدایا خدایا به خودت قسم دیگه هیچی ازت نمی خوام خدایا ممنون جواب دعاهای این چند سالمو دادی خدایامن فقط از این دنیای بزرگت سعید رو می خواستم که تو مهربون اونو به من دادی
از ذوق اون شب تا دیر وقت بیدار بودم دلم می خواست بال داشتم تامی رفتم پیش سعید وحال اونو می دیدم
۹.۸k
۱۱ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.