ℙ𝕒𝕣𝕥 ۳۶
ℙ𝕒𝕣𝕥 ۳۶
+ی...یعنی....اینکه پسر هیم چان توی همون کشتی سوخت دروغه؟؟
_پدرم برای اینکه کسی منو سرزنش نکنه به همه گفت که توی آتیش سوختم.....ولی هنوزم کسی نمیدونه همش دروغ بوده..جز تو مینجی!.....نباید بزاری بفهمن خب؟
+باورم نمیشه.....پسر کسی که زندگی مارو از این رو به اون رو کرد الان کنارم نشسته.....پدرت عذاب وجدان نداره؟؟
_نمیدونم....
+از کسی که به همه گفته بچش مرده پس قطعا عذاب وجدانم نداره....
__________فلش بک_____
~اینبارو باختی مستر جئون
×فکر کردی به همین راحتی شرطو میبازم؟....تازه دور دوم بود
در باز شد و چشمای خونین مرد فقط شخص خیانتکارو میدید....
یقشو محکم گرفت و بلندش کرد...
/تا اینجا رو رو سرت خراب نکردم جئون...بگو پولا رو کجا گذاشتی!...
بقیه سعی کردن جداشون کنن ولی هیچ کس حریفشون نمیشد....
×پولا؟کدوم پولا؟
/پونصد میلیون دلاری که الان سرجاشون نیستن!!فقط منو تو رمز گاوصندوقو بلد بودیم!!
&بس کنید!!!
آروم یقشو ول کرد و یک متر فاصله گرفت....اما بلافاصله مشتشو پر کرد و روی صورت شریک طمع کارش خالی کرد
مرد سی و دو ساله روی زمین افتاد و لبخند عجیب و شیطانی روی لباش نشست...
/داره همتونو بازی میده....تا آخر امروزم دیگه خبری ازش نیست.....فرار میکنه...شرط میبندم!!
~تمومش کن!!!بیا بریم بیرون
---
سیگارشو با فندک توی دستش روشن کرد....برای آخرین بار نگاهی از روی تنفر به گنجینه ی چند نفر که الان توی شهر مشغول حرف زدنو مشروب خوردن بودن انداخت...
پوک عمیقی به سیگارش زد و دودشو توی هوا خالی کرد....
(قربان کاری که گفتیدو انجام دادم....)
×کسی که ندیدتون...
(نه...همه توی رستوران مشغولن)
×مطمئن شو به سلامت میرسه کره پیش مادرش....
سیگارو انداخت زیر پاش و لهش کرد....فندکو زد و پرتش کرد توی کشتی....
×هیچ چیزی قشنگتر از آتیش وجود نداره....چه به زندگی یه نفر بزنی....چه به اموال یه نفر....ولی این کشتی.....این کشتی نه زندگی یه نفر بود نه مال یه نفر.....این غولی که میبینی همه چیز «نُه» تا آدم با بچه هاشون بود.....اما اونا لیاقتشو نداشتن....پس من میمونمو پولایی که حتی عرضه ی یه روز نگه داشتنشم نداشتن...
سمت در رستورانِ توی کوچه رفت و روی صندلی کنار بقیه نشست.....
_________پایان فلش بک
+ولی من هنوز خیلی چیزا رو نفهمیدم....اون نه نفر چقدر احمق بودن که فکر میکردن پدرت نمیدونه توی کشتی ای و با بقیه رفتی بیرون...
_اون بازیگر خوبیه....
+و...ولی..چرا معلم ریاضی؟....این همه شغل!...
_فکر نمیکنی زیادی سوال پرسیدی؟...
+ی...یعنی....اینکه پسر هیم چان توی همون کشتی سوخت دروغه؟؟
_پدرم برای اینکه کسی منو سرزنش نکنه به همه گفت که توی آتیش سوختم.....ولی هنوزم کسی نمیدونه همش دروغ بوده..جز تو مینجی!.....نباید بزاری بفهمن خب؟
+باورم نمیشه.....پسر کسی که زندگی مارو از این رو به اون رو کرد الان کنارم نشسته.....پدرت عذاب وجدان نداره؟؟
_نمیدونم....
+از کسی که به همه گفته بچش مرده پس قطعا عذاب وجدانم نداره....
__________فلش بک_____
~اینبارو باختی مستر جئون
×فکر کردی به همین راحتی شرطو میبازم؟....تازه دور دوم بود
در باز شد و چشمای خونین مرد فقط شخص خیانتکارو میدید....
یقشو محکم گرفت و بلندش کرد...
/تا اینجا رو رو سرت خراب نکردم جئون...بگو پولا رو کجا گذاشتی!...
بقیه سعی کردن جداشون کنن ولی هیچ کس حریفشون نمیشد....
×پولا؟کدوم پولا؟
/پونصد میلیون دلاری که الان سرجاشون نیستن!!فقط منو تو رمز گاوصندوقو بلد بودیم!!
&بس کنید!!!
آروم یقشو ول کرد و یک متر فاصله گرفت....اما بلافاصله مشتشو پر کرد و روی صورت شریک طمع کارش خالی کرد
مرد سی و دو ساله روی زمین افتاد و لبخند عجیب و شیطانی روی لباش نشست...
/داره همتونو بازی میده....تا آخر امروزم دیگه خبری ازش نیست.....فرار میکنه...شرط میبندم!!
~تمومش کن!!!بیا بریم بیرون
---
سیگارشو با فندک توی دستش روشن کرد....برای آخرین بار نگاهی از روی تنفر به گنجینه ی چند نفر که الان توی شهر مشغول حرف زدنو مشروب خوردن بودن انداخت...
پوک عمیقی به سیگارش زد و دودشو توی هوا خالی کرد....
(قربان کاری که گفتیدو انجام دادم....)
×کسی که ندیدتون...
(نه...همه توی رستوران مشغولن)
×مطمئن شو به سلامت میرسه کره پیش مادرش....
سیگارو انداخت زیر پاش و لهش کرد....فندکو زد و پرتش کرد توی کشتی....
×هیچ چیزی قشنگتر از آتیش وجود نداره....چه به زندگی یه نفر بزنی....چه به اموال یه نفر....ولی این کشتی.....این کشتی نه زندگی یه نفر بود نه مال یه نفر.....این غولی که میبینی همه چیز «نُه» تا آدم با بچه هاشون بود.....اما اونا لیاقتشو نداشتن....پس من میمونمو پولایی که حتی عرضه ی یه روز نگه داشتنشم نداشتن...
سمت در رستورانِ توی کوچه رفت و روی صندلی کنار بقیه نشست.....
_________پایان فلش بک
+ولی من هنوز خیلی چیزا رو نفهمیدم....اون نه نفر چقدر احمق بودن که فکر میکردن پدرت نمیدونه توی کشتی ای و با بقیه رفتی بیرون...
_اون بازیگر خوبیه....
+و...ولی..چرا معلم ریاضی؟....این همه شغل!...
_فکر نمیکنی زیادی سوال پرسیدی؟...
۳.۵k
۱۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.