13
_ میا بیا بریم داخل (دستش رو گرفت)
#باشه (لبخند)
رفتیم تو که دیدیم کوک و تهیونگ روبروی هم نشستن و روبروش یک لپتاپ با یه قهوه اس
مکالمشون
+خب چی شد کوک؟
~در حال اپلود شدنه ده درصد باقی مونده تا بتونیم هکشون کنیم
~تمام. هک شد (بلند)
تهیونگ دستشو به نشونه موفق شدن مشت کرد و لبش رو گاز گرفت و ات و میا یه دستی زدن و گفتن خسته نباشین (با لبخند 😊)
هر چهار تاشون گرد هم نشسته بودن و داشتن صحبحت میکردن
+خب داداش چرا نمیگی از کجا عاشق میا شدی؟(خنده 😂)
~خب من میا رو خیلی وقت بود زیر نظر داشتم و روش راحت تری به جز دزدینش برای بدست اوردنش ندیدم (😂😂
همهشون خندیدن
~خب این ات ی فرشته ی تو از کدوم اسمون اومده؟ 😂
+ خب ات یه پلیسه (پوزخند
~چییی. تهیونگ دیونه شدی؟ با یه پلیس؟؟؟
+داره به ات نگاه میکنه) خودمم نمیدونم چطور بهش اعتماد کردم و عاشقش شدم. نمیدونم
~خب ات چطوره همینجا دستگیرت کنیم؟(خنده)
_باید بدونی که من بخاطر تهیونگ از پلیسی دست کشیدم درسته من از پدرش متنفرم وای خب خودش مث پدرش نیست
~ درسته پدرش یه پیر پولدار و بیرحم بود. تهیونگ به مادرش رفته اوینو مامانم گفته بود ـمامان من و مامان تهیونگ باهم دوست بودن
ولی خب مادر تهیونگ به سرنوشت بدی دچار شد.
ات داره با دقت گوش میده.
+عا درسته دقیقا یادم میاد وقتی بچه بودیم من میمدم خونتون و باهم تفنگ بازی میکردیم. مادرو پدر تو رابطه ی خوبی باهم داشتن و پردت مهریون بود ولی خب مادرم از دست پدرم خیلی درد ها میکشید که همیشه از من مخفی میکرد
~حالا تهیونگ پدرت الان چیکار میکنه
+زیاد ازش خبر ندترم ولی شنیدم که روزش رو تو بار های جنسی و اینا میگذرونه و پولش رو هدر این چیزا میکنه
~خب حالا اینا رو ولش به ات درمورد رفتن به امریکا گفتی باید زودتر ره بیفتیم چون اگه دیر بشه شاید لو بریم.
#باشه (لبخند)
رفتیم تو که دیدیم کوک و تهیونگ روبروی هم نشستن و روبروش یک لپتاپ با یه قهوه اس
مکالمشون
+خب چی شد کوک؟
~در حال اپلود شدنه ده درصد باقی مونده تا بتونیم هکشون کنیم
~تمام. هک شد (بلند)
تهیونگ دستشو به نشونه موفق شدن مشت کرد و لبش رو گاز گرفت و ات و میا یه دستی زدن و گفتن خسته نباشین (با لبخند 😊)
هر چهار تاشون گرد هم نشسته بودن و داشتن صحبحت میکردن
+خب داداش چرا نمیگی از کجا عاشق میا شدی؟(خنده 😂)
~خب من میا رو خیلی وقت بود زیر نظر داشتم و روش راحت تری به جز دزدینش برای بدست اوردنش ندیدم (😂😂
همهشون خندیدن
~خب این ات ی فرشته ی تو از کدوم اسمون اومده؟ 😂
+ خب ات یه پلیسه (پوزخند
~چییی. تهیونگ دیونه شدی؟ با یه پلیس؟؟؟
+داره به ات نگاه میکنه) خودمم نمیدونم چطور بهش اعتماد کردم و عاشقش شدم. نمیدونم
~خب ات چطوره همینجا دستگیرت کنیم؟(خنده)
_باید بدونی که من بخاطر تهیونگ از پلیسی دست کشیدم درسته من از پدرش متنفرم وای خب خودش مث پدرش نیست
~ درسته پدرش یه پیر پولدار و بیرحم بود. تهیونگ به مادرش رفته اوینو مامانم گفته بود ـمامان من و مامان تهیونگ باهم دوست بودن
ولی خب مادر تهیونگ به سرنوشت بدی دچار شد.
ات داره با دقت گوش میده.
+عا درسته دقیقا یادم میاد وقتی بچه بودیم من میمدم خونتون و باهم تفنگ بازی میکردیم. مادرو پدر تو رابطه ی خوبی باهم داشتن و پردت مهریون بود ولی خب مادرم از دست پدرم خیلی درد ها میکشید که همیشه از من مخفی میکرد
~حالا تهیونگ پدرت الان چیکار میکنه
+زیاد ازش خبر ندترم ولی شنیدم که روزش رو تو بار های جنسی و اینا میگذرونه و پولش رو هدر این چیزا میکنه
~خب حالا اینا رو ولش به ات درمورد رفتن به امریکا گفتی باید زودتر ره بیفتیم چون اگه دیر بشه شاید لو بریم.
۳.۰k
۰۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.