اشتباه بزرگی به اسم اعتماد ....
اشتباه بزرگی به اسم اعتماد ....
پارت سوم
__
وارد حیاط مدرسه شد همه از دیدنش تعجب کردن تا سلامتی دانش آموز محبوب و زرنگ مدرسه بعد از یک هفته غیبت با همچین سر و وضع آشفته و نامرتبی اومده باشه همه تعجب میکنن ...وارد کلاس شد و با دیدن تنها جای خالی نفس عمیقی کشید و نشست کنار کیم تهیونگ کسی که باعث این وضع ا.ت شده بود نگاهی بهش انداخت و دوباره سرش رو روی میز گذاشت ...
بچه ها دور ا.ت جمع شدن
@ا.ت چرا نیومدی ؟!
#ا.ت حالت بده؟!
&ا.ت چرا با تهیونگ حرف نمیزنی دیگه؟!
ات:وایی بچه ها ول کنید لطفاً ...
معلم اومد که باعث شد همه بچه ها بشینن
£اوه ا.ت عزیزم اومدی ؟! انگار حالت این یه هفته بد بوده چون جناب پارک جیمین تماس گرفتند و گفتند انگار مشکلی پیش اومده برای شما و فعلا پیش ایشون هستید ...الان خوبی؟!
ات نگاهی به تهیونگ انداخت
ات:ب،بله خوبم....
£خوبه...
چند دقیقه گذشت و معلم یعنی آقای جیهون (جیهون اسم طرفه) داشت درس میداد
£ا.ت میتونی این سوال رو جواب بدی چون فکر کنم تو تنها کسی هستی که میتونی اینکار رو کنی
ات:عامم...خب...ا.ت بلند شد و خواست به معلم بگه که هیچی از درس رو کار نکرده که در به صدا در اومد و یه دانش آموز اومد داخل
&پارک ا.ت اینجاست؟!
ات:م،منم
&یه پسری به اسم پارک جیمین اومده کارتون دارن انگار برید پیششون
ات:م،ممنون
ا.ت بلند شد و سمت در رفت ...
ات؛اوه جیمین اینجا چیکار میکنی !
@بیا کتابت رو جا گذاشته بودی ...کیکت هم رو اپن گذاشته بودی ...
ات:ممنون
@میخوای بریم خونه؟!
ات:نه
@راستی فردا یه دانش آموز جدید دارید
ات:کی؟!
@من ...با اینکه یک سال ازت بزرگترم ولی...پیش مدیر رفتم و با پول خودم رو تو این سال و این کلاس انداختم
ات:و،ولی تو که میخواستی سریع درست رو تمام کنی
@حالا یک سال دیرتر تمام میشه ...برو از درس عقب میمونی ها
آن لبخند کم رنگی زد
ات:باز هم ممنون
ات وارد کلاس شد ...تهیونگ نیم نگاهی بهش انداخت و سریع سرش رو پایین انداخت ...
دیگه الان نمیتونست تهیونگ رو ببینه ...کسی که این همه کمکش کرد ...یکدفعه یه چاه بزرگ درست کرد و ات رو انداخت اون تو ...فکر کنم از فردا با ورود جیمین اوضاع بهتر و در عین حال گند تر بشه ...
که...
نظر یادت نره رفیق!
پارت سوم
__
وارد حیاط مدرسه شد همه از دیدنش تعجب کردن تا سلامتی دانش آموز محبوب و زرنگ مدرسه بعد از یک هفته غیبت با همچین سر و وضع آشفته و نامرتبی اومده باشه همه تعجب میکنن ...وارد کلاس شد و با دیدن تنها جای خالی نفس عمیقی کشید و نشست کنار کیم تهیونگ کسی که باعث این وضع ا.ت شده بود نگاهی بهش انداخت و دوباره سرش رو روی میز گذاشت ...
بچه ها دور ا.ت جمع شدن
@ا.ت چرا نیومدی ؟!
#ا.ت حالت بده؟!
&ا.ت چرا با تهیونگ حرف نمیزنی دیگه؟!
ات:وایی بچه ها ول کنید لطفاً ...
معلم اومد که باعث شد همه بچه ها بشینن
£اوه ا.ت عزیزم اومدی ؟! انگار حالت این یه هفته بد بوده چون جناب پارک جیمین تماس گرفتند و گفتند انگار مشکلی پیش اومده برای شما و فعلا پیش ایشون هستید ...الان خوبی؟!
ات نگاهی به تهیونگ انداخت
ات:ب،بله خوبم....
£خوبه...
چند دقیقه گذشت و معلم یعنی آقای جیهون (جیهون اسم طرفه) داشت درس میداد
£ا.ت میتونی این سوال رو جواب بدی چون فکر کنم تو تنها کسی هستی که میتونی اینکار رو کنی
ات:عامم...خب...ا.ت بلند شد و خواست به معلم بگه که هیچی از درس رو کار نکرده که در به صدا در اومد و یه دانش آموز اومد داخل
&پارک ا.ت اینجاست؟!
ات:م،منم
&یه پسری به اسم پارک جیمین اومده کارتون دارن انگار برید پیششون
ات:م،ممنون
ا.ت بلند شد و سمت در رفت ...
ات؛اوه جیمین اینجا چیکار میکنی !
@بیا کتابت رو جا گذاشته بودی ...کیکت هم رو اپن گذاشته بودی ...
ات:ممنون
@میخوای بریم خونه؟!
ات:نه
@راستی فردا یه دانش آموز جدید دارید
ات:کی؟!
@من ...با اینکه یک سال ازت بزرگترم ولی...پیش مدیر رفتم و با پول خودم رو تو این سال و این کلاس انداختم
ات:و،ولی تو که میخواستی سریع درست رو تمام کنی
@حالا یک سال دیرتر تمام میشه ...برو از درس عقب میمونی ها
آن لبخند کم رنگی زد
ات:باز هم ممنون
ات وارد کلاس شد ...تهیونگ نیم نگاهی بهش انداخت و سریع سرش رو پایین انداخت ...
دیگه الان نمیتونست تهیونگ رو ببینه ...کسی که این همه کمکش کرد ...یکدفعه یه چاه بزرگ درست کرد و ات رو انداخت اون تو ...فکر کنم از فردا با ورود جیمین اوضاع بهتر و در عین حال گند تر بشه ...
که...
نظر یادت نره رفیق!
۱۰.۱k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.