در من چندین زن زندگی می کنند "خدیجه" ای درونم دارم که از
در من چندین زن زندگی می کنند "خدیجه" ای درونم دارم که از بخشیدن و گذشتن سخن می راند ، گذشتن از اموال و آدم ها!
سخت پایبند است که هر کس در زندگی تعلقاتی دارد که وابستگی می آورد، که دست و پای سست می کند و تا اسماعیل هایش را قربانی نکند به مرحله وارستگی نمی رسد .
یک "ماریای نصرانی" دارم با قصه های بیشماری از معصومیت های از دست رفته و یک "مریم عمرانی" که توصیه اش بر این است فرزندم را در آغوش بکشم و از دنیای امروز به جایی امن پناه ببرم!
یکی شده "زلیخای" درون ، بی پرده همه جا دم از عاشقی می زند ، افسار دلم دست اوست، باور دارد زلیخاهای عاشق از دست می روند اما عاقبت شان بخیر می شود و از "عشق" به "خدا" می رسند!
یک "آسیه" درون هم دارم که هیچ نقشی در زندگی ام نداشته ، تا به حال هیچ کاری برایم نکرده ، داستان آسیه ی نمرود را شنیده هوا برش داشته، کِز کرده گوشه ی دلم ، فکر می کند ساحل رود نیل است تکان نمی خورد، منتظر سبدی است از راه برسد، فرزندی را از آب بگیرد که به موسی شدنش بیارزد
"عایشه" و "قطام" درون هم داشتم ، اما قبل از اینکه وسمه سرمه کنند و شوخ و سیه چشم به شکار ساده لوح ها بروند ، قبل از آن که پا به محافلی بگذارند که فرق نارنج را از انگشت نمی شناسند ، از دل بیرون راندمشان!
در کل زنان درونم شرور و شیطان نیستند،
کم هستند اما زیاده خواه و نجیب اند ،
همگی می خواهند برترین زنان عالم باشند،
نمی گذارند با هر کسی مثل خودش تا کنم
از خوب بودن که خسته می شوم
در گوشم یک صدا فریاد می زنند: " فاطمه ، فاطمه است"
سخت پایبند است که هر کس در زندگی تعلقاتی دارد که وابستگی می آورد، که دست و پای سست می کند و تا اسماعیل هایش را قربانی نکند به مرحله وارستگی نمی رسد .
یک "ماریای نصرانی" دارم با قصه های بیشماری از معصومیت های از دست رفته و یک "مریم عمرانی" که توصیه اش بر این است فرزندم را در آغوش بکشم و از دنیای امروز به جایی امن پناه ببرم!
یکی شده "زلیخای" درون ، بی پرده همه جا دم از عاشقی می زند ، افسار دلم دست اوست، باور دارد زلیخاهای عاشق از دست می روند اما عاقبت شان بخیر می شود و از "عشق" به "خدا" می رسند!
یک "آسیه" درون هم دارم که هیچ نقشی در زندگی ام نداشته ، تا به حال هیچ کاری برایم نکرده ، داستان آسیه ی نمرود را شنیده هوا برش داشته، کِز کرده گوشه ی دلم ، فکر می کند ساحل رود نیل است تکان نمی خورد، منتظر سبدی است از راه برسد، فرزندی را از آب بگیرد که به موسی شدنش بیارزد
"عایشه" و "قطام" درون هم داشتم ، اما قبل از اینکه وسمه سرمه کنند و شوخ و سیه چشم به شکار ساده لوح ها بروند ، قبل از آن که پا به محافلی بگذارند که فرق نارنج را از انگشت نمی شناسند ، از دل بیرون راندمشان!
در کل زنان درونم شرور و شیطان نیستند،
کم هستند اما زیاده خواه و نجیب اند ،
همگی می خواهند برترین زنان عالم باشند،
نمی گذارند با هر کسی مثل خودش تا کنم
از خوب بودن که خسته می شوم
در گوشم یک صدا فریاد می زنند: " فاطمه ، فاطمه است"
۲.۷k
۲۳ خرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.