سلام مولای غریبم سلام ای وار* علم علی *
سلام مولای غریبم سلام ای وار* علم علی *
نگاه میکنم به دستهایم که خالیتر از همیشه آمدهاند!
آمدهاند که بخواهند
بخواهند که بیایی!
به دستهایم نگاه میکنم و به جمعهای فکر میکنم که غروب شد و نیامدی
به جمعهای فکر میکنم که وعده داده شده است.
وعده داده شده که در آن، کسی میآید؛
یک منجی، یک موعود، یک مولا و یک امام!
مولای من!
چقدر جمعه ها را در هوایت نفس بکشم، بی آنکه حضورت را حس کنم؟!
چقدر صبح را با امید آمدنت، چشم باز کنم، امّا...!
که روزها همه مثل هماند ـ هر دو سیاه ـ غروبها و سحرهاش خسته ام کردند.
نگاه میکنم به دستهایم که خالیتر از همیشه آمدهاند!
آمدهاند که بخواهند
بخواهند که بیایی!
به دستهایم نگاه میکنم و به جمعهای فکر میکنم که غروب شد و نیامدی
به جمعهای فکر میکنم که وعده داده شده است.
وعده داده شده که در آن، کسی میآید؛
یک منجی، یک موعود، یک مولا و یک امام!
مولای من!
چقدر جمعه ها را در هوایت نفس بکشم، بی آنکه حضورت را حس کنم؟!
چقدر صبح را با امید آمدنت، چشم باز کنم، امّا...!
که روزها همه مثل هماند ـ هر دو سیاه ـ غروبها و سحرهاش خسته ام کردند.
۵۰۱
۰۸ فروردین ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.