خورشید خجالت زده شد وقت غروب است دوباره...
خورشید خجالت زده شد وقت غروب است دوباره...
احوال دل گرگی ابلیس چه خوب است دوباره... این جمعه تمام است ولی هیچ کس از راه نیامد
انگار که اذن از طرف حضرت الله نیامد
انگارهمان هفته ی قبلی شده تکرار عجیب است
مردی که دلش پر شده از غربت و بسیار غریب است- - مانند همیشه دلش از کوچه ی غم هاش گذر داشت
با اشک قدم می زد و آهسته به لب روضه ی «در» داشت
پر شد دلش از غصه و غمهاش، پر از غربت مادر
حس کرد همان لحظه ی سیلی زدن صورت مادر... آه از غم آتش زدن در، غم بین درو یوار..
آه از غم تشییع شبانه ، غم چشمان عزادار... طوفان تصاویر شدید است، سر انجام ندارد
از کوچه ی غم هاش گذشت ودلش آرام ندارد
انگار پس از کوچه کسی منتظرش بود بیاید
یک مادر خسته که دعایش : پسرش زود بیاید
یکروز از این قوم کسی می رسد از کوچه ی آخر...
ای کاش که این جمعه به پایان برسد غربت مادر.
احوال دل گرگی ابلیس چه خوب است دوباره... این جمعه تمام است ولی هیچ کس از راه نیامد
انگار که اذن از طرف حضرت الله نیامد
انگارهمان هفته ی قبلی شده تکرار عجیب است
مردی که دلش پر شده از غربت و بسیار غریب است- - مانند همیشه دلش از کوچه ی غم هاش گذر داشت
با اشک قدم می زد و آهسته به لب روضه ی «در» داشت
پر شد دلش از غصه و غمهاش، پر از غربت مادر
حس کرد همان لحظه ی سیلی زدن صورت مادر... آه از غم آتش زدن در، غم بین درو یوار..
آه از غم تشییع شبانه ، غم چشمان عزادار... طوفان تصاویر شدید است، سر انجام ندارد
از کوچه ی غم هاش گذشت ودلش آرام ندارد
انگار پس از کوچه کسی منتظرش بود بیاید
یک مادر خسته که دعایش : پسرش زود بیاید
یکروز از این قوم کسی می رسد از کوچه ی آخر...
ای کاش که این جمعه به پایان برسد غربت مادر.
۲.۹k
۰۷ فروردین ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.