یک اغوش گرم پارات۴
رفتم تو اتاق
ارسلان،دیانا
دیانا،جانم
ارسلان،مگه ما ازدواج نکردیم
دیانا،اوهوم چرا اره
ارسلان،من چیه توهم
دیانا،شوهرم
ارسلان،خوب من شوهرتم چرا از هم مخفی کردی
دیانا،چیرو
دیانا رو گرفتم تو بغلم نشوندم رو پام
و گفتم،این نی نی کوچولو رو
دیانا،تازه یادم اومد
دیانا،اخه دببین فکر کردم تو بچه رو نمیخوای اخه ببین تازه همین دیروز فهمیدم خودمم
ارسلان،چرا نباید بخام بین این یرنوشت ما میشه
دیانا،الان میخوایش
ارسلان،اره میخوامش
دیانا،تاامیدروز زایمانم🥺
نویسنده،غشششششششششسشش✨🦋
دیانا رو بغلمدکرپم و فشار دادم
دیانا،فشارم نده دردم میگیره خببب!
دیانا رو دراز دادم رو تخت و پیرهنشو دادم بالا
دیانا،چکار میکنییییی
ارسلان،میفهمی
دیانل،فشارم ندیییییی
ارسلان،عهههه نه
روی شکمشو بوس کردم
نویسنده،نخام غش کنم🥺🥺🥺🥺
ارسلان،میزاری کارمو کنم
نویسنده،عه کاشی اعصبانی میشود
ارسلان،اصلا نمیخواد کاتتتت
نویسنده،عهههد ولش بگو ادامه بده
ارسلان،خب داشتم میگفتم،دیانا رو بغل کردم و خابیدم
نیکا
صبح بلد شدم رفتم پایین چون الان این ارسلانو خامش که الان بارداره کلقفت شم برم صبحانه را امدم نمیام دوزتانننن
نیکا،صبحانه رو امده کردمو
دیانا، بلد شدم دیدم ارسلان دستش رو شکممه
وجدان،نه مثل اینکه بد فکر کردی
دیانا،نظرات بی مزه و بی مزه یه توعه دیگه
دستشو برداشتم
ارسلان،کجا میری
دیانا،عه ترسیدم میرم پایین
ارسلان،واستا لباسامونو عوض کنیم باشه
ارسلان،من لباس تورو عوض میکنم
دیانا،چرا مگه بچم😂😂👍🏻
ارسلان،عه دیانا
دیانا ،باشه
درازش دادم روی تخت لباسشو در اوردم دوباره رو شکمشو بوس کردم
دیانا،عه لوسسس
ارسلان،عه بزار کارمو کنم
نویسنده،عه دیگه تو کارشون پخالت نکنین دیگه پارات نمیزارما بگماااا
رفتیم پایین
نیکا،سلاممم، بیا کمکت کنم دیانا
دیانا،نمیخواد مرسی
ارسلان،نیکا یک اب پرتقال بگیر براش
دیانا،نمیخواد بابا بچه رو زحمت نده
نیکا،بابا چه زحمتی تو دویتمی هر کاری بخای برات میکنم خوشگلم
دیانا،مرسی فدات شم
ارسلان،مواظب باش دیانا
نویسنده کاشی چقدر حساسه
ارسلان،عههههه
نویسنده،چی گفتم مگه
خوب دعوا منو کاشی رو داشتید
ارسلان،دیانا
دیانا،جانم
ارسلان،مگه ما ازدواج نکردیم
دیانا،اوهوم چرا اره
ارسلان،من چیه توهم
دیانا،شوهرم
ارسلان،خوب من شوهرتم چرا از هم مخفی کردی
دیانا،چیرو
دیانا رو گرفتم تو بغلم نشوندم رو پام
و گفتم،این نی نی کوچولو رو
دیانا،تازه یادم اومد
دیانا،اخه دببین فکر کردم تو بچه رو نمیخوای اخه ببین تازه همین دیروز فهمیدم خودمم
ارسلان،چرا نباید بخام بین این یرنوشت ما میشه
دیانا،الان میخوایش
ارسلان،اره میخوامش
دیانا،تاامیدروز زایمانم🥺
نویسنده،غشششششششششسشش✨🦋
دیانا رو بغلمدکرپم و فشار دادم
دیانا،فشارم نده دردم میگیره خببب!
دیانا رو دراز دادم رو تخت و پیرهنشو دادم بالا
دیانا،چکار میکنییییی
ارسلان،میفهمی
دیانل،فشارم ندیییییی
ارسلان،عهههه نه
روی شکمشو بوس کردم
نویسنده،نخام غش کنم🥺🥺🥺🥺
ارسلان،میزاری کارمو کنم
نویسنده،عه کاشی اعصبانی میشود
ارسلان،اصلا نمیخواد کاتتتت
نویسنده،عهههد ولش بگو ادامه بده
ارسلان،خب داشتم میگفتم،دیانا رو بغل کردم و خابیدم
نیکا
صبح بلد شدم رفتم پایین چون الان این ارسلانو خامش که الان بارداره کلقفت شم برم صبحانه را امدم نمیام دوزتانننن
نیکا،صبحانه رو امده کردمو
دیانا، بلد شدم دیدم ارسلان دستش رو شکممه
وجدان،نه مثل اینکه بد فکر کردی
دیانا،نظرات بی مزه و بی مزه یه توعه دیگه
دستشو برداشتم
ارسلان،کجا میری
دیانا،عه ترسیدم میرم پایین
ارسلان،واستا لباسامونو عوض کنیم باشه
ارسلان،من لباس تورو عوض میکنم
دیانا،چرا مگه بچم😂😂👍🏻
ارسلان،عه دیانا
دیانا ،باشه
درازش دادم روی تخت لباسشو در اوردم دوباره رو شکمشو بوس کردم
دیانا،عه لوسسس
ارسلان،عه بزار کارمو کنم
نویسنده،عه دیگه تو کارشون پخالت نکنین دیگه پارات نمیزارما بگماااا
رفتیم پایین
نیکا،سلاممم، بیا کمکت کنم دیانا
دیانا،نمیخواد مرسی
ارسلان،نیکا یک اب پرتقال بگیر براش
دیانا،نمیخواد بابا بچه رو زحمت نده
نیکا،بابا چه زحمتی تو دویتمی هر کاری بخای برات میکنم خوشگلم
دیانا،مرسی فدات شم
ارسلان،مواظب باش دیانا
نویسنده کاشی چقدر حساسه
ارسلان،عههههه
نویسنده،چی گفتم مگه
خوب دعوا منو کاشی رو داشتید
۱۶.۲k
۰۶ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.