★وقتی دیروقته و نمیخوابن تا کارشون رو تموم کنن ...
#وقتی_دیروقته_و_نمیخوابن_تا_کارشون_رو_تموم_کنن
#سناریو_بنگتن
( اعضا_/ات+ )
سوکجین :
میری روز پاش میشینی و بهش زل میزنی.
_ انقدر هندسامم که این وقت شب بجای خوابیدن بهم زل میزنی ؟
+ وقتی میدونی انقدر هندسامی چرا نمیری بخوابی تا چهره جذابت خراب نشه ( لبخند ملیح )
نگاهش رو از لپتاپش میگیره و میده بهت
_ الان ساعت ۱ صبحه و تو اینو میگی ، پس چرا بقیه روزا که باهم روی تخت تا ساعت ۳ صبح نماز میخوندیم اینو نمیگفتی ؟( لبخند )
با اخم کیوت از روش بلند میشی که اونم بلند میشه و میندازت روی تخت و روت خیمه میزنه .
_ چرا قهر میکنی بچه جون ؟ بابایی کار داره وگرنه به خواستت عمل میکرد ( لبخند )
وقتی اخم از چهره رفت بوسه ای رو شروع میکنه انگار که سالهاست از هم دور بودین .بعد از چند مین که از هم جدا شدین لپتاپش رو خاموش میکنه و کنارت میخوابه .
یونگی :
میری روی پاش میشینی و
+ یونگییی بگیر بخواب دیگه انقدر کار نکن برات بده ( اخم کیوت )
_ الان نگران منی یا نگران خوابتی یا نگران خواستتی؟( پوزخند )(#منحرف_نباشیم)
+ خواستم تو و خواب تو و خودم عه ، خواسته زیادیه ؟
انقدر حرف میزنید که آخرش میره توی یک اتاق دیگه و درو قفل میکنه تا مزاحمش نشی 🙌🏻
هوسوک :
میری روی پاش میشینی و قبل اینکه چیزی بگی
_ چاگیا چرا نمیری بخوابی ( با لبخند موهات رو نوازش میکنه )
+ من برم بخوابم تو چی میشی ؟( ملایم )
لبخندی میزنه ، برآید استایل بغلت میکنه و میزارت روی تخت . پتو رو میکشه روت و پیشونیت رو میبوسه .
_ خوب بخوابی چاگیا ( ملایم )
اول میخواستی لج کنی ولی بعد درک کردی و
+ شب بخیر اوپا ( لبخند )
نامجون :
میری روی پاش میشینی که
_ ات لطفا ، کار دارم باید بیدار بمونم ، از نیم ساعت پیش این ششمین باره که مزاحمم میشی ( جدی )
پا میشی که بری ولی وقتی میفهمه حرف بدی زده دستت رو میکشه که دوباره میوفتی روی پاش . بهت زل میزنه و بوسه طولانی ای رو باهات شروع میکنه . بعد از چند مین که جدا شدید میری میخوابی و به کارش ادامه میده.
جیمین :
میری روی پاش میشینی و بهش خیره میشی .
+ نمیشه یکم هم به خودت توجه کنی و کمتر به کارت ؟
_ میخوای به خودم توجه کنم یا خودت ؟( پوزخند جذاب )
دستات رو دور گردنش حلقه میکنی و با لبخند میگی
+ اینش رو تو تعیین میکنی ( لبخند )
برآید استایل بغلت میکنه و میندازتت روی تخت
_ پارک ات ، خودت اینو خواستی ....
تهیونگ :
میری روی پاش میشینی و به لپتاپش نگاه میکنی .
+ اصلا سه ساعته چیکار میکنی ؟ ( اخم کیوت )
_ نکنه به لپتاپ حسودی کردی که...( حرفش با حرفت قطع شد )
+ بله بهش حسودی میکنم ، انقدر نگاش میکنی و بهش دست میزنی باید هم حسودیم بشه ( اخم کیوت رو به تهیونگ )
آروم آروم شروع به باز کردن دکمه های پیراهنت کرد و آروم اون رو از روی بالا تنه ات کنار زد . حالا فقط با لباس زیرت روی پاهاش نشسته بودی .
لب هاش رو به گوشت چسبوند و لب زد
_ بیب خیلی دلم برای طعم لبات تنگ شده ( خمار )
بلافاصله لب هاش رو روی لب هات قرار داد . انگار که سالهاست نبوسیدت.
در همین حین که میبوسیدت با دستش قفل لباس زیر رو باز کرد و درش آورد...( براتون شب پر آرامشی رو آرزومندم 📿)
کوک :
رفتی روی پاش نشستی و شروع کردی به بازی کردن با پیرسینگ لبش .
+ دلم برات تنگ شده هااا ، آقای جئون فکر میکردم هر روز هفته ، هر ساعت ، هر دقیقه و هر ثانیه قراره به ف...
نگاهش رو بهت داد. با این حرکتش نگاهی بهش انداختی و از حرفت پشیمون شدی .
_ خانم جئون فکر میکردم دیشب و امروز صبح برات کافی بوده ( لبخند جذاب )
+ هییی ، خب ... زیاد خوش نگذشت.
_ ناله هات و شاکی شدن همسایه از صدای بلندت که چیز دیگه ای میگه ( پوزخند )
+ باشه بابا من آدم بده ، ولی این که نشد هر ساعت ، دقیقه و ثانیه ( اخم کیوت )
لبخند دندون نمایی زد ، برآید استایل بغلت کرد و آروم روی میز گذاشتت ، قبل اینکه بتونی حرفی بزنی خیسی لب هاش رو روی لب هات حس کرد .
در همین حین آروم آروم و به ترتیب از بالا به پایین لباس هات رو از تنت خارج کرد . به آرومی ازت فاصله گرفت و لب زد
_ اگه از اونا راضی نبودی ، پس بیا امشب کاری کنیم کل کوچه تا صبح خواب به چشماشون نیاد....
#سناریو_بنگتن
( اعضا_/ات+ )
سوکجین :
میری روز پاش میشینی و بهش زل میزنی.
_ انقدر هندسامم که این وقت شب بجای خوابیدن بهم زل میزنی ؟
+ وقتی میدونی انقدر هندسامی چرا نمیری بخوابی تا چهره جذابت خراب نشه ( لبخند ملیح )
نگاهش رو از لپتاپش میگیره و میده بهت
_ الان ساعت ۱ صبحه و تو اینو میگی ، پس چرا بقیه روزا که باهم روی تخت تا ساعت ۳ صبح نماز میخوندیم اینو نمیگفتی ؟( لبخند )
با اخم کیوت از روش بلند میشی که اونم بلند میشه و میندازت روی تخت و روت خیمه میزنه .
_ چرا قهر میکنی بچه جون ؟ بابایی کار داره وگرنه به خواستت عمل میکرد ( لبخند )
وقتی اخم از چهره رفت بوسه ای رو شروع میکنه انگار که سالهاست از هم دور بودین .بعد از چند مین که از هم جدا شدین لپتاپش رو خاموش میکنه و کنارت میخوابه .
یونگی :
میری روی پاش میشینی و
+ یونگییی بگیر بخواب دیگه انقدر کار نکن برات بده ( اخم کیوت )
_ الان نگران منی یا نگران خوابتی یا نگران خواستتی؟( پوزخند )(#منحرف_نباشیم)
+ خواستم تو و خواب تو و خودم عه ، خواسته زیادیه ؟
انقدر حرف میزنید که آخرش میره توی یک اتاق دیگه و درو قفل میکنه تا مزاحمش نشی 🙌🏻
هوسوک :
میری روی پاش میشینی و قبل اینکه چیزی بگی
_ چاگیا چرا نمیری بخوابی ( با لبخند موهات رو نوازش میکنه )
+ من برم بخوابم تو چی میشی ؟( ملایم )
لبخندی میزنه ، برآید استایل بغلت میکنه و میزارت روی تخت . پتو رو میکشه روت و پیشونیت رو میبوسه .
_ خوب بخوابی چاگیا ( ملایم )
اول میخواستی لج کنی ولی بعد درک کردی و
+ شب بخیر اوپا ( لبخند )
نامجون :
میری روی پاش میشینی که
_ ات لطفا ، کار دارم باید بیدار بمونم ، از نیم ساعت پیش این ششمین باره که مزاحمم میشی ( جدی )
پا میشی که بری ولی وقتی میفهمه حرف بدی زده دستت رو میکشه که دوباره میوفتی روی پاش . بهت زل میزنه و بوسه طولانی ای رو باهات شروع میکنه . بعد از چند مین که جدا شدید میری میخوابی و به کارش ادامه میده.
جیمین :
میری روی پاش میشینی و بهش خیره میشی .
+ نمیشه یکم هم به خودت توجه کنی و کمتر به کارت ؟
_ میخوای به خودم توجه کنم یا خودت ؟( پوزخند جذاب )
دستات رو دور گردنش حلقه میکنی و با لبخند میگی
+ اینش رو تو تعیین میکنی ( لبخند )
برآید استایل بغلت میکنه و میندازتت روی تخت
_ پارک ات ، خودت اینو خواستی ....
تهیونگ :
میری روی پاش میشینی و به لپتاپش نگاه میکنی .
+ اصلا سه ساعته چیکار میکنی ؟ ( اخم کیوت )
_ نکنه به لپتاپ حسودی کردی که...( حرفش با حرفت قطع شد )
+ بله بهش حسودی میکنم ، انقدر نگاش میکنی و بهش دست میزنی باید هم حسودیم بشه ( اخم کیوت رو به تهیونگ )
آروم آروم شروع به باز کردن دکمه های پیراهنت کرد و آروم اون رو از روی بالا تنه ات کنار زد . حالا فقط با لباس زیرت روی پاهاش نشسته بودی .
لب هاش رو به گوشت چسبوند و لب زد
_ بیب خیلی دلم برای طعم لبات تنگ شده ( خمار )
بلافاصله لب هاش رو روی لب هات قرار داد . انگار که سالهاست نبوسیدت.
در همین حین که میبوسیدت با دستش قفل لباس زیر رو باز کرد و درش آورد...( براتون شب پر آرامشی رو آرزومندم 📿)
کوک :
رفتی روی پاش نشستی و شروع کردی به بازی کردن با پیرسینگ لبش .
+ دلم برات تنگ شده هااا ، آقای جئون فکر میکردم هر روز هفته ، هر ساعت ، هر دقیقه و هر ثانیه قراره به ف...
نگاهش رو بهت داد. با این حرکتش نگاهی بهش انداختی و از حرفت پشیمون شدی .
_ خانم جئون فکر میکردم دیشب و امروز صبح برات کافی بوده ( لبخند جذاب )
+ هییی ، خب ... زیاد خوش نگذشت.
_ ناله هات و شاکی شدن همسایه از صدای بلندت که چیز دیگه ای میگه ( پوزخند )
+ باشه بابا من آدم بده ، ولی این که نشد هر ساعت ، دقیقه و ثانیه ( اخم کیوت )
لبخند دندون نمایی زد ، برآید استایل بغلت کرد و آروم روی میز گذاشتت ، قبل اینکه بتونی حرفی بزنی خیسی لب هاش رو روی لب هات حس کرد .
در همین حین آروم آروم و به ترتیب از بالا به پایین لباس هات رو از تنت خارج کرد . به آرومی ازت فاصله گرفت و لب زد
_ اگه از اونا راضی نبودی ، پس بیا امشب کاری کنیم کل کوچه تا صبح خواب به چشماشون نیاد....
۱۶.۷k
۱۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.