بی تی اس فیک تهیونگ فیک بی تی اس فیک جیمین فیک جونگ کوک ف
#بی_تی_اس #فیک_تهیونگ #فیک_بی_تی_اس #فیک_جیمین #فیک_جونگ_کوک #فیک_شوگا
پارت ۲۷
از زبان راوی
هانیپل میخاس صورت ات رپ زخمی کنه که ات دستشو مانع کردو شیشه رگشو برید ات از درد دستش ناله ای کرد که یهو هانیول باشدت به عقب کشیده شد و به دیوار کوبوندع شد
یونگی ویو
قبل از اینکه ات بیاد واسه رفتن به دایین صدام کنه خودم از اتاق زدم بیرونو داشتم از پله ها میرفتم پایین که دیدم ات و هانیول دارن بحث میکنن انگار ات درخپاستی که هانیول ازش کرده بود رو نپذیرفت به همین خاطر هانیولم عصبی شدو لت رو هل داد که ات افتاد میخواست با شیشه ات رو زخمی کنه که دیگه صبر نکردمو به سمت هانیول رفتمو اونو به دیوار کوبوندم بعد به خدمتکارا گفتم بیان ببرنش زندانیش کنن که هانیول شروع کرد به اشک تمساح ریختنو التماس کردن
هانیول: اااررباااب... به خدااا اتتت شروووع کردد (گریه)
م. م. ممن کاری..هق.. نکردم ات.. هق.. رو باید زندونی کنی
_اگه با چشم خودم این قضیه رو نمیدیم شاید این اراجیفتو باور میکزدم ولی متسفانه خودم شاهد قضیه بودم
_(رو به خدمتکارا) یالا... زود ببرینش
بعد از بردن هانیول زود به سمت ات رفتم که بیجون رو زمین افتاده بود رفتم بالا سرش چند بار صداش کردم پلی جواب نداد فک کنم بیهوش شده بود.. چشمم به دست بریده ات افتاد که یه حس ترسی تو کل وجودم پیچید رگ ات زخمی شده بود زود براید استایل بغلش کردم اون بردم گذاشتم تو ماشین خودمم سوار شدم و به سمت بیمارستانی که جین اونجا دکتر بود روندم با سرعت غیر مجاز میروندم داشتم همینطور عرق سرد میریختم بعد حدود ۱۵مین طاقت فرسا به بیمارستان رسیدم ات رو براید بغلش کردمو رفتم داخل که دیدم جین داره با چند تا پرستار صحبت میکنه زود به سمتش رفتم
_جینن... نفس زنان
جین: یونگی.... بهت زده... اینجا چیکار میکنی... این کیه تو بغلت.. تعجب.. ای کلک نکنه دوست دخترع
_جینن مسخره بازی درنیار... زودباش ات رو نجات بده رگش بریده شده
جین: اها باشه یه لحظه
جین زود گفت که یه برانکارد اوردنو ات رو گذاشتن رو برانکارد که جین به پرستارا گفت
جین: زود اتاق عملو اماده کنین چون خون زیادی از دست داده بهتره زود دست به کارشیم وگرنه کارمون سخت تر میشه......
بلایک
پارت ۲۷
از زبان راوی
هانیپل میخاس صورت ات رپ زخمی کنه که ات دستشو مانع کردو شیشه رگشو برید ات از درد دستش ناله ای کرد که یهو هانیول باشدت به عقب کشیده شد و به دیوار کوبوندع شد
یونگی ویو
قبل از اینکه ات بیاد واسه رفتن به دایین صدام کنه خودم از اتاق زدم بیرونو داشتم از پله ها میرفتم پایین که دیدم ات و هانیول دارن بحث میکنن انگار ات درخپاستی که هانیول ازش کرده بود رو نپذیرفت به همین خاطر هانیولم عصبی شدو لت رو هل داد که ات افتاد میخواست با شیشه ات رو زخمی کنه که دیگه صبر نکردمو به سمت هانیول رفتمو اونو به دیوار کوبوندم بعد به خدمتکارا گفتم بیان ببرنش زندانیش کنن که هانیول شروع کرد به اشک تمساح ریختنو التماس کردن
هانیول: اااررباااب... به خدااا اتتت شروووع کردد (گریه)
م. م. ممن کاری..هق.. نکردم ات.. هق.. رو باید زندونی کنی
_اگه با چشم خودم این قضیه رو نمیدیم شاید این اراجیفتو باور میکزدم ولی متسفانه خودم شاهد قضیه بودم
_(رو به خدمتکارا) یالا... زود ببرینش
بعد از بردن هانیول زود به سمت ات رفتم که بیجون رو زمین افتاده بود رفتم بالا سرش چند بار صداش کردم پلی جواب نداد فک کنم بیهوش شده بود.. چشمم به دست بریده ات افتاد که یه حس ترسی تو کل وجودم پیچید رگ ات زخمی شده بود زود براید استایل بغلش کردم اون بردم گذاشتم تو ماشین خودمم سوار شدم و به سمت بیمارستانی که جین اونجا دکتر بود روندم با سرعت غیر مجاز میروندم داشتم همینطور عرق سرد میریختم بعد حدود ۱۵مین طاقت فرسا به بیمارستان رسیدم ات رو براید بغلش کردمو رفتم داخل که دیدم جین داره با چند تا پرستار صحبت میکنه زود به سمتش رفتم
_جینن... نفس زنان
جین: یونگی.... بهت زده... اینجا چیکار میکنی... این کیه تو بغلت.. تعجب.. ای کلک نکنه دوست دخترع
_جینن مسخره بازی درنیار... زودباش ات رو نجات بده رگش بریده شده
جین: اها باشه یه لحظه
جین زود گفت که یه برانکارد اوردنو ات رو گذاشتن رو برانکارد که جین به پرستارا گفت
جین: زود اتاق عملو اماده کنین چون خون زیادی از دست داده بهتره زود دست به کارشیم وگرنه کارمون سخت تر میشه......
بلایک
۴.۹k
۱۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.