ی تی اس فیک تهیونگ فیک جونگکوک فیک جین فیک نامجون فیک جی
ی_تی_اس #فیک_تهیونگ #فیک_جونگکوک #فیک_جین #فیک_نامجون #فیک_جی_هوپ #فیم_شوگا#فیک_یونگی
پارت ۲۶
پرش زمانی به ساعت۱:۳٠ظهر
ات ویو
با اجوما نهارو اماده کردیم منم غذاهارو پختمو تو ازمون اشپزی برنده شدم بعد من رفتم میزو بچینم که یهویی سروکله هانیول پیدا شد اومد نزدیکم که گفت
هانیول: کمک میخوای عزیزم؟(لبخند)
از لحن هانیول تعجب کردم چرا یهویی اینجوری شد!
+نه ممنون
هانیول: تعارف نکن
اومد و ظرفارو برداشت همینجور که میچید گفت...
هانیول: میگم ات میدونستی بین خدکتکارای ارباب تنها تویی که اتاق تکی داری واسه خودت... بقیه خدمتکارا تو بجا میخوابن و منم همینطور.. حتی اجوما هم با همون سنوسالش با ما تو یجاس!
+واقعا.. خب میگی من چیکار کنم.. به منچه(دوباره شروع میکنه به چیدن میز)
هانیول: خب میگم میشه اتاقتو برا دو سه ساعت بهم قرض بدی
+هاا.. واسه چی
هانیول: خب ببین من عاشق شدم خب هاشق یکی از همین بادیگاردا اونم منو دوست دارع به حاژر همبن میخوام اتاقتو بهمون قرض بدی تا مال هم شیم.. هوم(لبخند چندش اور)
+نه نمیشه
هانیول:چراا... یعنی دوست نداری به دوتا عاشق کمک کنی؟
+ببین هانیول حقیقت تلخه از اون روزی که من اومدم اینجا تورو هربار با یکی از بادیگاردا دیدم که البته تو خودتو بهش میچسبوندی حالا هم از کجا بدونم نمیخوای اتاق منو به فاحشه خونه تبدیل کنی؟
هانیول: عایشششش دختره ج*نده خیلی پرویی
ات ویو
با حرفم هانیول عصبی شد و منو هل داد که خوردم به میزو افتادم زمین البته چند تا از ظرفا هم افتادو شکس چون کمرم درد گرفته بود دستمو گذاشته بود رو کمرم که هانیول یه تیکه از ظرف شکسته رو برداشت اومد سمتم دستشو گذاشت زیر چونمو بلند کرد و تو صورتم غرید
هانیول: که به من میگی هرزه هااا... میدونی چیه ات خیلی سفید پوستی فک کنم رنگ قرمز به پوستت بخوره..خیلی ترکیب قشنگی میشه هااا.. چطوره با این شیشه این ترکیب قشنگو پیاده کنم هومم(پوزخند)
هانیول شیشه رپ به سمت صورت ات نزدیک میکنه
میخواست اولین ضربه رو به صورت ات بگیره که ات دستشو مانع برخورد میکنه که شیسه رگ ات رو ضخمی میکنه......
۱٠لایک
۲٠کامنت
فالوور ۷۵
پارت ۲۶
پرش زمانی به ساعت۱:۳٠ظهر
ات ویو
با اجوما نهارو اماده کردیم منم غذاهارو پختمو تو ازمون اشپزی برنده شدم بعد من رفتم میزو بچینم که یهویی سروکله هانیول پیدا شد اومد نزدیکم که گفت
هانیول: کمک میخوای عزیزم؟(لبخند)
از لحن هانیول تعجب کردم چرا یهویی اینجوری شد!
+نه ممنون
هانیول: تعارف نکن
اومد و ظرفارو برداشت همینجور که میچید گفت...
هانیول: میگم ات میدونستی بین خدکتکارای ارباب تنها تویی که اتاق تکی داری واسه خودت... بقیه خدمتکارا تو بجا میخوابن و منم همینطور.. حتی اجوما هم با همون سنوسالش با ما تو یجاس!
+واقعا.. خب میگی من چیکار کنم.. به منچه(دوباره شروع میکنه به چیدن میز)
هانیول: خب میگم میشه اتاقتو برا دو سه ساعت بهم قرض بدی
+هاا.. واسه چی
هانیول: خب ببین من عاشق شدم خب هاشق یکی از همین بادیگاردا اونم منو دوست دارع به حاژر همبن میخوام اتاقتو بهمون قرض بدی تا مال هم شیم.. هوم(لبخند چندش اور)
+نه نمیشه
هانیول:چراا... یعنی دوست نداری به دوتا عاشق کمک کنی؟
+ببین هانیول حقیقت تلخه از اون روزی که من اومدم اینجا تورو هربار با یکی از بادیگاردا دیدم که البته تو خودتو بهش میچسبوندی حالا هم از کجا بدونم نمیخوای اتاق منو به فاحشه خونه تبدیل کنی؟
هانیول: عایشششش دختره ج*نده خیلی پرویی
ات ویو
با حرفم هانیول عصبی شد و منو هل داد که خوردم به میزو افتادم زمین البته چند تا از ظرفا هم افتادو شکس چون کمرم درد گرفته بود دستمو گذاشته بود رو کمرم که هانیول یه تیکه از ظرف شکسته رو برداشت اومد سمتم دستشو گذاشت زیر چونمو بلند کرد و تو صورتم غرید
هانیول: که به من میگی هرزه هااا... میدونی چیه ات خیلی سفید پوستی فک کنم رنگ قرمز به پوستت بخوره..خیلی ترکیب قشنگی میشه هااا.. چطوره با این شیشه این ترکیب قشنگو پیاده کنم هومم(پوزخند)
هانیول شیشه رپ به سمت صورت ات نزدیک میکنه
میخواست اولین ضربه رو به صورت ات بگیره که ات دستشو مانع برخورد میکنه که شیسه رگ ات رو ضخمی میکنه......
۱٠لایک
۲٠کامنت
فالوور ۷۵
۵.۶k
۱۳ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.