fake kook
fake kook
part*2۲
از دید کوک
منشی: سلام
کوک: چیه چیشده
منشی: اقا من دیگه برم
کوک: یعنی چی کجا
منشی: کامل از اینجا برم
کوک: استعفا دادی
منشی: بله
کوک: اتفاقی افتاده
منشی: نخیر خودم این تصمیم گرفتم
کوک: جای تو کسی اومده
منشی: بله
کوک: خب میتونی بری
منشی: ممنونم
یعنی چیشده ولش کن من چیکارش دارم رفتم که برم پیش منشی
کوک: خانم منشی
ا.ت: بله
کوک:تو اینجا چیکار میکنی
ا.ت: از منشی جدیدت خوشت اومد
کوک: چرا همچین کارایی میکنی اخه
ا.ت: چیشده
کوک: هیچی
ا.ت: من کارمو خوب بلدم نمیخواد به فکرم باشی
کوک: تو منشی بیرون کردی
ا.ت: نه خودش رفت اینو بدون از توهم خوشش نمیومد
کوک:خب یعنی منشی جدیدم تویی
ا.ت: اره
کوک: حالا چرا منشی من میخواستم بیارمت جای خودم
ا.ت: ولی من اینقدر کار بلد نیستم الان هم شغلمو دوست دارم
👨🏻:خانم کیم اینو ببرین دفتر اقای کانگ
ا.ت: بیا کوک ببرش
کوک: من چرا
ا.ت: ببرش دیگه حرف اضافه هم نزن
کوک: من منشی میخواستم کمکم کنه نه اینکه کار اضافه هم بهم بده
ا.ت: اگه نبریش زنگ میزنم شوهرم بیادا
کوک: باشه بردمش راستی به اون شوهرتم بگو خیلی خوشتیپه
ا.ت: دیوونه
کوک: 😂
از دید زیا
وایی بد شد که اخه کجا رفتن من میخواستم کم کم نقشمو عملی کنم ولی هنوز زوده باید کمی به بچه عادت کنن بعد باید بازم هم بیان پیش خودمون منم دخترمو میارم اینجا تا دیگه اب خوشی از گلوشون پایین نره
این روزا خیلی گذاشتم پس تا دو یا سه روز نیستم😳😳
#کوک
#فیک
#سناریو
part*2۲
از دید کوک
منشی: سلام
کوک: چیه چیشده
منشی: اقا من دیگه برم
کوک: یعنی چی کجا
منشی: کامل از اینجا برم
کوک: استعفا دادی
منشی: بله
کوک: اتفاقی افتاده
منشی: نخیر خودم این تصمیم گرفتم
کوک: جای تو کسی اومده
منشی: بله
کوک: خب میتونی بری
منشی: ممنونم
یعنی چیشده ولش کن من چیکارش دارم رفتم که برم پیش منشی
کوک: خانم منشی
ا.ت: بله
کوک:تو اینجا چیکار میکنی
ا.ت: از منشی جدیدت خوشت اومد
کوک: چرا همچین کارایی میکنی اخه
ا.ت: چیشده
کوک: هیچی
ا.ت: من کارمو خوب بلدم نمیخواد به فکرم باشی
کوک: تو منشی بیرون کردی
ا.ت: نه خودش رفت اینو بدون از توهم خوشش نمیومد
کوک:خب یعنی منشی جدیدم تویی
ا.ت: اره
کوک: حالا چرا منشی من میخواستم بیارمت جای خودم
ا.ت: ولی من اینقدر کار بلد نیستم الان هم شغلمو دوست دارم
👨🏻:خانم کیم اینو ببرین دفتر اقای کانگ
ا.ت: بیا کوک ببرش
کوک: من چرا
ا.ت: ببرش دیگه حرف اضافه هم نزن
کوک: من منشی میخواستم کمکم کنه نه اینکه کار اضافه هم بهم بده
ا.ت: اگه نبریش زنگ میزنم شوهرم بیادا
کوک: باشه بردمش راستی به اون شوهرتم بگو خیلی خوشتیپه
ا.ت: دیوونه
کوک: 😂
از دید زیا
وایی بد شد که اخه کجا رفتن من میخواستم کم کم نقشمو عملی کنم ولی هنوز زوده باید کمی به بچه عادت کنن بعد باید بازم هم بیان پیش خودمون منم دخترمو میارم اینجا تا دیگه اب خوشی از گلوشون پایین نره
این روزا خیلی گذاشتم پس تا دو یا سه روز نیستم😳😳
#کوک
#فیک
#سناریو
۱۱.۸k
۱۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.