fake kook
fake kook
part*2۳
از دید کوک
نشسته بودم تو دفترم داشتم کارا انجام میدادم
ا.ت:چطوری چخبر
کوک: چرا اومدی
ا.ت: خب یکی گذاشتم جام
کوک: ا.ت ترو خدا بزار کارمو کنم
ا.ت: باشه کاریت ندارم ولی یه چیز کوکی
کوک: جانم
ا.ت: گوشیتو بهم میدی
کوک: باشه
تق تق تق
کوک: کیه
+: کسی که قرار بود بیاد
کوک: بیا داخل
کوک: سلام خوش اومدی بیا بشین
+: ممنون
ا.ت: سلام
+: سلام ا.ت
ا.ت: وایی تویی نشناختمت
+منم همینطور اول که دیدمت فکر کردم خودت نیستی
ا.ت: ولی خودمم
کوک: میناسید همو
ا.ت:خیلی دلم برات تنگ شده بود
+: منم همینطور
همین پسره که معلوم نبود کیه با ا.ت چه نسبتی داره خواست ا.ت رو بغل کنه خودم رفتم تو بغلش
کوک:برای بار اول دیدمت ولی احساس میکنم قبلا دیدمت
+: همم ولی من جایی ندیدمت
ا.ت: چرا اینجوری میکنی
کوک: شما همو میشناسید
ا.ت: اره پسر عمومه
کوک: اها چی پسر عموت
ا.ت: اره دیگه
+: اصلا یادم رفت بپرسم شما چی همو میشناسید
کوک: ا.ت زنمه
+: چی زنته
کوک: مشکلیه
+: نه مشکلی نیست
ا.ت: خب داشتی میگفتی دیگه چخبر
+: هیچی خبری نیست
چند دقیقه بعد
داشتن باهم حرف میزدن
کوک: ا.ت برو بیرون
ا.ت: چی چرا
کوک: خب ما کار داریم تو برو بیرون
ا.ت: نمیخوام
کوک: بیا گوشیمو بگیر
ا.ت: باشه بده
کوک: برو بیرون
ا.ت: باش
+: واقعا فکر نمیکردم دختر عموم زنت باشه
کوک:مشکلیه که زنمه
+: نه همینجوری میگم درباره من بهت چیزی نگفته
کوک: خب گفته که یه هفته ای باهات بوده بعد دیگه که ولت کرده
+: پس گفته
کوک: اره خب نمیخواد درباره ا.ت حرف بزنی بریم کارمون انجام بدیم
+: خب باشه
#کوک
#فیک
#سناریو
part*2۳
از دید کوک
نشسته بودم تو دفترم داشتم کارا انجام میدادم
ا.ت:چطوری چخبر
کوک: چرا اومدی
ا.ت: خب یکی گذاشتم جام
کوک: ا.ت ترو خدا بزار کارمو کنم
ا.ت: باشه کاریت ندارم ولی یه چیز کوکی
کوک: جانم
ا.ت: گوشیتو بهم میدی
کوک: باشه
تق تق تق
کوک: کیه
+: کسی که قرار بود بیاد
کوک: بیا داخل
کوک: سلام خوش اومدی بیا بشین
+: ممنون
ا.ت: سلام
+: سلام ا.ت
ا.ت: وایی تویی نشناختمت
+منم همینطور اول که دیدمت فکر کردم خودت نیستی
ا.ت: ولی خودمم
کوک: میناسید همو
ا.ت:خیلی دلم برات تنگ شده بود
+: منم همینطور
همین پسره که معلوم نبود کیه با ا.ت چه نسبتی داره خواست ا.ت رو بغل کنه خودم رفتم تو بغلش
کوک:برای بار اول دیدمت ولی احساس میکنم قبلا دیدمت
+: همم ولی من جایی ندیدمت
ا.ت: چرا اینجوری میکنی
کوک: شما همو میشناسید
ا.ت: اره پسر عمومه
کوک: اها چی پسر عموت
ا.ت: اره دیگه
+: اصلا یادم رفت بپرسم شما چی همو میشناسید
کوک: ا.ت زنمه
+: چی زنته
کوک: مشکلیه
+: نه مشکلی نیست
ا.ت: خب داشتی میگفتی دیگه چخبر
+: هیچی خبری نیست
چند دقیقه بعد
داشتن باهم حرف میزدن
کوک: ا.ت برو بیرون
ا.ت: چی چرا
کوک: خب ما کار داریم تو برو بیرون
ا.ت: نمیخوام
کوک: بیا گوشیمو بگیر
ا.ت: باشه بده
کوک: برو بیرون
ا.ت: باش
+: واقعا فکر نمیکردم دختر عموم زنت باشه
کوک:مشکلیه که زنمه
+: نه همینجوری میگم درباره من بهت چیزی نگفته
کوک: خب گفته که یه هفته ای باهات بوده بعد دیگه که ولت کرده
+: پس گفته
کوک: اره خب نمیخواد درباره ا.ت حرف بزنی بریم کارمون انجام بدیم
+: خب باشه
#کوک
#فیک
#سناریو
۹.۵k
۱۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.