چند پارتی مینسونگ p 9
چند پارتی مینسونگ p 9
.........-
-بهم گفتن اگر داماد فرمانده بشم ....فرمانده برام سنگ تموم میزاره.
+تو چی گفتی ؟؟؟
-من نمی تونم ...من نمی تونم با کسی زندگی کنم که ذره ای احساسات بهش
ندارم .
سرم از روی شونه اش برداشتم و بهش خیره شدم .
-من فقط تو رو میخوام .
نگاهی به چشم هاش انداختم که برق اشک به خوبی توش دیده میشد . آروم
جلو رفتم و نرم لب هام رو روی لب هاش گذاشتم
***
اون دو پسر روی کوهی از سنگ های زبر سخت روی سنگالخ های ریز و
درشت کنار همدیگه دراز کشیده بودنند و با سکوت بینشون طلوع آفتاب تماشا
میکردنند . طلوعی که بی گناه ترین تماشاگر ناامیدی اون دو پسر بود .
+لینویااا
-جانم ؟؟
+این دنیا کوچولو هست ؟؟
-نه...این دنیا خیلی بزرگه .
+ پس دوست داشتن ما اشتباهه ؟؟
-نه دوست داشتن ما هم اشتباه نیست .
+پس چرا دنیا دوست داشتن بینمون رو قبول نمیکنه ؟؟
.........-
-بهم گفتن اگر داماد فرمانده بشم ....فرمانده برام سنگ تموم میزاره.
+تو چی گفتی ؟؟؟
-من نمی تونم ...من نمی تونم با کسی زندگی کنم که ذره ای احساسات بهش
ندارم .
سرم از روی شونه اش برداشتم و بهش خیره شدم .
-من فقط تو رو میخوام .
نگاهی به چشم هاش انداختم که برق اشک به خوبی توش دیده میشد . آروم
جلو رفتم و نرم لب هام رو روی لب هاش گذاشتم
***
اون دو پسر روی کوهی از سنگ های زبر سخت روی سنگالخ های ریز و
درشت کنار همدیگه دراز کشیده بودنند و با سکوت بینشون طلوع آفتاب تماشا
میکردنند . طلوعی که بی گناه ترین تماشاگر ناامیدی اون دو پسر بود .
+لینویااا
-جانم ؟؟
+این دنیا کوچولو هست ؟؟
-نه...این دنیا خیلی بزرگه .
+ پس دوست داشتن ما اشتباهه ؟؟
-نه دوست داشتن ما هم اشتباه نیست .
+پس چرا دنیا دوست داشتن بینمون رو قبول نمیکنه ؟؟
۱.۸k
۱۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.