وی تهیونگ

وی تهیونگ
کشیدمش تو بقلمو سرشو گزاشتم رو سینممم
دختره با تمام قدرتش گریه میکرددد
چونکه لباس نداشتم اشکاش سینمو کلا خیس‌کرده بود
جیا: واقعا چرا اونکارو کردیی( گریه ولی جیغ و داد ن)
فک کنم اگه نگمم سلیطه بودنش ادامه داره
ته: ههههههه .. ببخشیدد مطعصفا( جوووونننن معزرت خواس )
جیا از بقلم امد بیرونو از اتاق کلا خارج شدد
فک کنم ...
من چرا معزرت خووستم اصلا برا چیی؟
اصلا چرا نزاشتم بمیرهه ؟
چرا بغلش ‌کردم؟
خب....
ته: جووونگگگ کوک
بد چند دقیقه جونگ کوک با اعصاب سگیییی وارد شد
کوک: مگه توکرتن اون طوری داد میزنی
ته: حالا هرر چی من چند روز نیستم
کوک: کجا؟
ته: چند روز ننیخوام چشم ب حیا بیوفته و چتد چییز باید در باشم
کوک: بهتر گمشو نبینمت
ته: برو گنشووو متکارو پرت کردم سمتش که درو بستو خارج شد
خب من چرا دیشب سر جریا لونا اونطوری کردم که انگار جونش برام‌مهمههه
وای خدا واحبه که درو باشم‌چند روز ازش
پاشدمو وسایلمو جمع کردن رفتم ب یکی از خوناهای اپارتمانیم تو بوسان
ویو حیا
تو اتاقم گریه میکردم انقدر که دیگه گریمم نمیومدد
وایساده بود مردنمو نگا میکرد جونگ کوکممم جونگ کومم عین خیالش نبودو بقلش وایساده بود
دیدگاه ها (۳)

ویو جیا انقدر فک‌کردن‌ی دفعه خوابم بردکوک ویو تهیونگ رفتو حد...

ویو کوک چرا احساس کردم یکمم ...کوک: کوکی؟جیا : یچی ازت بپرسم...

ویو تهیونگگ با احساس درد سفتی رو سبنه بیدار شدم ب اطراف نگ...

ویو ته ته: لعنتتتتتت بتتتت ب سمت کلبه دوییدم از اتیشا پریدم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط