ویو کوک

ویو کوک
چرا احساس کردم یکمم ...
کوک: کوکی؟
جیا : یچی ازت بپرسم؟
کوک: بگو
جیا: دیشب ..خب دیشب چرا گفتید تولدمه
کوک: روز تولدو.. هم
جیا: روز تولدو مرگمو یکی کنید
کوک: ن اره
جیا: هه .. تهیونگ کو
کوک: چند روز خواست بره یجا دیگه
جیا: اها .. جونگ کوکییی
این چرا هعی اینطور صدتم میکنه
کوک: ها( شکه
جیا: توکه نمیخوای بلایی سرم بیاری
کوک: چرا باید اینکارو کنم
جیا: تروخداا تو دیگه ن
کوک: باشه
یدفعه از حالت نشستش سایش معلوم بود که خر ذوق شده
یدفعه حس تکون خوردن تختو کروم که وقتی ب تخت نگا کردم جیا پرید بقلم تاریک بود
ولی میتونستم خوش حالیشو ببینم
* بچه ها جیا کلا پریده بقل کوک یعنی افتاده رو پاشو گردنشو سفط گرفته بقلش کرده*
میشه گف بدن کوچیکش جوری بود که انگار ی بچه ۷ ساله محکم بقلت کرده
جیا: جیا خیلیی ممنون
دیدگاه ها (۲)

ویو کوک واقعا ی حس عجیبی داشتم تا تاحالا حس نکرده بودمخوب ...

ویو کوک زدم تو حالش ولی الان دلم نیومد کوک: خب الان که نمیشه...

ویو جیا انقدر فک‌کردن‌ی دفعه خوابم بردکوک ویو تهیونگ رفتو حد...

وی تهیونگ کشیدمش تو بقلمو سرشو گزاشتم رو سینممم دختره با تما...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط