BTS, Roman
#زندگی_من
#ادامه_پارت_شانزدهم
یوشی- چ...چطوره؟!!!
فنجون و گذاشتم و طبیعی کردم.
من- خوبه.
ازم فاصله گرفت و رفت به سمت آشپز خونه. کمکم قهوه رو خوردم و تمومش کردم.
مثل اینکه باید برای شام هم بهش تذکر بدم.. عیب نداره به هرحال تازه وارده.
من- ساعت ۲۰:۰۰ باید سفره پهن باشه.
همینکه صدام و شنیده با شدت از جاش بلند شد. این و از صدای صندلی که روی کاشی ها با شدت کشیده میشد فهمیدم.
دقیق ساعت ۲۰:۰۰ سفره رو پهن کرده بود صدام زد.
یوشی- اقا، شام حاضره
از جام بلند شدم و رفتم سمت میز نشستم.[چقدر خوشگل میز و چیده!]
همینکه نشستم ظرف شو برداشت.
یوشی- من میرم توی اتاقم. اگه کارم داشتید صدام بزنید. اگرم اروم صدا بزنید من خودمو بهتون میرسونم. با اجازه
یعنی میخواست تنهایی شام بخوره! نمیخواستم بعد از دست دادن خانوادش احساس تنهایی کنه.
من- صبر کن
یوشی- بله؟؟
من- همینجا بشین.
یوشی- اینجا؟!
من- اره. این اجازه رو داری.
به موقعیت نگاه میکرد. مثل اینکه توقع همچین رفتاری رو ازم نداشت.
من- نمیخوای بشینی؟
یوشی- نه نه، الان میشینم.
#BTS#ARMY_BTS#BTS_ARMY#ARMY#Jungkook#Teahyung#Namjoon#RM#R_M#J_hope#Jin#Jimin#Suga#Yoongi#AgustD#Nam_jin#Namjin#Teah_kook#Teahkook#Teah_jin#Teahjin#Jin_kook#Jinkook#Nam_kook#Namkook#Roman#Zendegi_man#Roman_Zendegi_man#yooshi
#بی_تی_اس#آرمی_بی_تی_اس#بی_تی_اس_آرمی#آرمی#جونگکوک#جونگ_کوک#تهیونگ#ته_هیونگ#نامجون#آرام#آرم_ام#جیهوپ#جی_هوپ#جین#جیمین#شوگا#یونگی#آگوست_دی#نام_جین#نامجین#ته_کوک#تهکوک#تهجین#ته_جین#جین_کوک#جینکوک#نامکوک#نام_کوک#رمان#رمان_زندگی_من#زندگی_من#یوشی
#ادامه_پارت_شانزدهم
یوشی- چ...چطوره؟!!!
فنجون و گذاشتم و طبیعی کردم.
من- خوبه.
ازم فاصله گرفت و رفت به سمت آشپز خونه. کمکم قهوه رو خوردم و تمومش کردم.
مثل اینکه باید برای شام هم بهش تذکر بدم.. عیب نداره به هرحال تازه وارده.
من- ساعت ۲۰:۰۰ باید سفره پهن باشه.
همینکه صدام و شنیده با شدت از جاش بلند شد. این و از صدای صندلی که روی کاشی ها با شدت کشیده میشد فهمیدم.
دقیق ساعت ۲۰:۰۰ سفره رو پهن کرده بود صدام زد.
یوشی- اقا، شام حاضره
از جام بلند شدم و رفتم سمت میز نشستم.[چقدر خوشگل میز و چیده!]
همینکه نشستم ظرف شو برداشت.
یوشی- من میرم توی اتاقم. اگه کارم داشتید صدام بزنید. اگرم اروم صدا بزنید من خودمو بهتون میرسونم. با اجازه
یعنی میخواست تنهایی شام بخوره! نمیخواستم بعد از دست دادن خانوادش احساس تنهایی کنه.
من- صبر کن
یوشی- بله؟؟
من- همینجا بشین.
یوشی- اینجا؟!
من- اره. این اجازه رو داری.
به موقعیت نگاه میکرد. مثل اینکه توقع همچین رفتاری رو ازم نداشت.
من- نمیخوای بشینی؟
یوشی- نه نه، الان میشینم.
#BTS#ARMY_BTS#BTS_ARMY#ARMY#Jungkook#Teahyung#Namjoon#RM#R_M#J_hope#Jin#Jimin#Suga#Yoongi#AgustD#Nam_jin#Namjin#Teah_kook#Teahkook#Teah_jin#Teahjin#Jin_kook#Jinkook#Nam_kook#Namkook#Roman#Zendegi_man#Roman_Zendegi_man#yooshi
#بی_تی_اس#آرمی_بی_تی_اس#بی_تی_اس_آرمی#آرمی#جونگکوک#جونگ_کوک#تهیونگ#ته_هیونگ#نامجون#آرام#آرم_ام#جیهوپ#جی_هوپ#جین#جیمین#شوگا#یونگی#آگوست_دی#نام_جین#نامجین#ته_کوک#تهکوک#تهجین#ته_جین#جین_کوک#جینکوک#نامکوک#نام_کوک#رمان#رمان_زندگی_من#زندگی_من#یوشی
- ۱.۶k
- ۰۴ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط