تتو آرتیست دوست داشتنی من
تتو آرتیست دوست داشتنی من
پارت آخر
از زبان ا/ت:
راستش دو دل بودم که برم یا نرم، اما با این حال تصمیم گرفتم که برم سوار ماشین شدم و حرکت کردیم توی ماشین یک جو خیلی سنگینی بود که قابلیت اینو داشت که آدم رو خفه کنه از شدت سنگین بودنش، بعد ۱۵ مین رسیدیم خونش منم وسایلمو از صندلی عقب برداشتم و باهم رفتیم داخل، چقدر دلم برای اینجا تنگ شده بود(نکته: ا/ت زمان رابطش با نامجون زیاد میرفت خونش) مانتوم رو در آوردم و انداختم روی مبل چیزی جز یک شلوار گشاد مشکی و یک تاپ کوتاه تنگ نداشتم نامجون روی مبل نشسته بود منم وسایلم رو گذاشتم روی میز عسلی و روی مبل نشستم
ا/ت: توی کدوم ناحیه میخواید تتو بزنید؟*با صدایی آروم*
نامجون: قسمت چپ قفسه ی سینم دقیقا روی قلبم
ا/ت: چه طرحی؟
نامجون: بنویس ا/ت دورش هم یک قلب بکش
با چشم های گشاد بهش نگاه کردم
ا/ت: چی؟!
دستم رو گرفت توی دستش
نامجون: همینکه شنیدی
ا/ت: ب...باشه
یهو لباسش رو در آورد منم سریع جلوی چشمام رو گرفتم
ا/ت: چیکار میکنی؟!
نامجون: مگه نمیخوای تتو بزنی😐
ا/ت: آها...باشه
ناحیه ای که میخواست تتو بزنه رو با پد الکلی تمیز کردم و بعدش دستگاه رو روشن کردم و کار رو شروع کردم بعدش که کار تموم شد سرم رو آوردم بالا ولی دیدم نامجون داره به سینه هام نگاه میکنه، وای!!! من سوتین نداشتم! حالا چه خاکی تو سرم کنم
ا/ت: ک... کارتون تموم شد
مچ دستم رو گرفت و به خودش نزدیکم کرد
نامجون: لازم نیست اینقدر رسمی باشی، حداقل...نه بعد از چیزایی که گذروندیم
از سر جام پاشدم و وسایلم رو گذاشتم توی کیفم و مانتوم رو برداشتم
ا/ت: من دیگه باید برم
داشتم از در بیرون میرفتم که یهو دستم رو گرفت و خشن نه اما محکم منو برگردوند سمت خودش
نامجون: هدفم از اینکه اومدی اینجا فقط تتو زدن نبود
وااای کاش حرف سودا رو گوش میکردم و نمیومدم اینجا
نامجون: نظرت چیه که...این جدایی مسخره رو تموم کنیم؟
ا/ت: شوخی میکنی؟ تو خودت بدون هیچ توضیحی گفتی باید جدا شیم هر چی هم ازت پرسیدم چرا، چیزی نگفتی حالا هم باید تحمل کنی هرکی خربزه میخوره پای لرزش هم میشینه
نامجون: اما من نمیتونم بدون تو باشم
ا/ت: این دو ماه رو چجوری تونستی، از این به بعدشم هم میتونی
نامجون: نه نمیتونم، این دو ماه رو هم با زور و بدبختی گذروندم، من میتونم توی چشمات ببینم که خودتم دلت میخواد به هم برگردیم...وای که چقدر دلم برای این لبای قلوه ای و صورتیت تنگ شده بود
یهو لباشو محکم کوبوند روی لبام منم که دلم براش تنگ شده بود پس همراهی کرد بلندم کرد و منو برد توی اتاق...(اسمات no)
پرش زمانی بعد از اون کارا:
دوتاییمون تو بغل هم دراز کشیده بودیم و اونم زیر دلمو ماساژ میداد
ا/ت: یه چی میگم ولی روت زیاد نشه
نامجون: جان دلم
ا/ت: نمیدونم چجوری بدون تو دووم آوردم
نامجون: دقیقا منم همینطور
ا/ت: عاشقتم
نامجون: منم عاشقتم تتو آرتیست دوست داشتنی من❤️✨
پایان
بسه بسه بلند شو برو سر درست بچه😐
پارت آخر
از زبان ا/ت:
راستش دو دل بودم که برم یا نرم، اما با این حال تصمیم گرفتم که برم سوار ماشین شدم و حرکت کردیم توی ماشین یک جو خیلی سنگینی بود که قابلیت اینو داشت که آدم رو خفه کنه از شدت سنگین بودنش، بعد ۱۵ مین رسیدیم خونش منم وسایلمو از صندلی عقب برداشتم و باهم رفتیم داخل، چقدر دلم برای اینجا تنگ شده بود(نکته: ا/ت زمان رابطش با نامجون زیاد میرفت خونش) مانتوم رو در آوردم و انداختم روی مبل چیزی جز یک شلوار گشاد مشکی و یک تاپ کوتاه تنگ نداشتم نامجون روی مبل نشسته بود منم وسایلم رو گذاشتم روی میز عسلی و روی مبل نشستم
ا/ت: توی کدوم ناحیه میخواید تتو بزنید؟*با صدایی آروم*
نامجون: قسمت چپ قفسه ی سینم دقیقا روی قلبم
ا/ت: چه طرحی؟
نامجون: بنویس ا/ت دورش هم یک قلب بکش
با چشم های گشاد بهش نگاه کردم
ا/ت: چی؟!
دستم رو گرفت توی دستش
نامجون: همینکه شنیدی
ا/ت: ب...باشه
یهو لباسش رو در آورد منم سریع جلوی چشمام رو گرفتم
ا/ت: چیکار میکنی؟!
نامجون: مگه نمیخوای تتو بزنی😐
ا/ت: آها...باشه
ناحیه ای که میخواست تتو بزنه رو با پد الکلی تمیز کردم و بعدش دستگاه رو روشن کردم و کار رو شروع کردم بعدش که کار تموم شد سرم رو آوردم بالا ولی دیدم نامجون داره به سینه هام نگاه میکنه، وای!!! من سوتین نداشتم! حالا چه خاکی تو سرم کنم
ا/ت: ک... کارتون تموم شد
مچ دستم رو گرفت و به خودش نزدیکم کرد
نامجون: لازم نیست اینقدر رسمی باشی، حداقل...نه بعد از چیزایی که گذروندیم
از سر جام پاشدم و وسایلم رو گذاشتم توی کیفم و مانتوم رو برداشتم
ا/ت: من دیگه باید برم
داشتم از در بیرون میرفتم که یهو دستم رو گرفت و خشن نه اما محکم منو برگردوند سمت خودش
نامجون: هدفم از اینکه اومدی اینجا فقط تتو زدن نبود
وااای کاش حرف سودا رو گوش میکردم و نمیومدم اینجا
نامجون: نظرت چیه که...این جدایی مسخره رو تموم کنیم؟
ا/ت: شوخی میکنی؟ تو خودت بدون هیچ توضیحی گفتی باید جدا شیم هر چی هم ازت پرسیدم چرا، چیزی نگفتی حالا هم باید تحمل کنی هرکی خربزه میخوره پای لرزش هم میشینه
نامجون: اما من نمیتونم بدون تو باشم
ا/ت: این دو ماه رو چجوری تونستی، از این به بعدشم هم میتونی
نامجون: نه نمیتونم، این دو ماه رو هم با زور و بدبختی گذروندم، من میتونم توی چشمات ببینم که خودتم دلت میخواد به هم برگردیم...وای که چقدر دلم برای این لبای قلوه ای و صورتیت تنگ شده بود
یهو لباشو محکم کوبوند روی لبام منم که دلم براش تنگ شده بود پس همراهی کرد بلندم کرد و منو برد توی اتاق...(اسمات no)
پرش زمانی بعد از اون کارا:
دوتاییمون تو بغل هم دراز کشیده بودیم و اونم زیر دلمو ماساژ میداد
ا/ت: یه چی میگم ولی روت زیاد نشه
نامجون: جان دلم
ا/ت: نمیدونم چجوری بدون تو دووم آوردم
نامجون: دقیقا منم همینطور
ا/ت: عاشقتم
نامجون: منم عاشقتم تتو آرتیست دوست داشتنی من❤️✨
پایان
بسه بسه بلند شو برو سر درست بچه😐
- ۳.۳k
- ۱۵ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط