ارباب مهربون من پارت ۳۵ پارت آخر
ارباب مهربون من پارت ۳۵ پارت آخر
#فیک_بی_تی_اس
شب
ا.ت ویو
برق لبم رو تمدید کردم ... کفش پاشنه بلندم رو پام کردم و تو آینه یه نگاهی به لباسم تو آینه کردم [اسلاید دوم]... خوب شدم اما خیلی هیجان زده ام ... هوه ... از پله ها رفتم پایین که جیمین رو دیدم
_: بهبه چقد زیبا شدی لیدی
+: ممنونم موسیو شما هم خیلی جذاب شدی
_: بریم؟
+: بریم
پرش زمانی به رسیدن
از لیموزین سیاه رنگ پیاده شدیم و سمت یه سالن رفتیم ... یه عالمه چراغ روشن بود و همچی خیلی باشکوه بود ... نقاشی های معروف و بسیار قشنگی اونجا بودن ... یکم که جلوتر رفتیم یکی از نقاشی های خودمو دیدم ...
+: ا.اون نقاشیه منه؟
_: عا آره ماله توعه
+: باورم نمیشهه
مشغول صحبت درباره نقاشیم با جیمین بودم که مکس اومد سمتمون
مکس: سلام زوج دوست داشتنی ... چه خبرا؟(لبخند)
_: ممنون ... نقاش ا.ت رو گذاشتین ... ممنونم
+: واقعا متشکرم
مکس: این چه حرفیه چطور میشه حرف دوست چند ساله م رو زمین بندازم و همچین استعدادی رو ول کنم
+: متشکرم
یه آقا سمت مکس اومد و ازش پرسید
مرد: این نقاشی متعلق به کیه؟ تاحالا ندیدمش ماله هنرمنده جدیدیه؟
مکس: بله ... ایشون نقاش این هنر زیبا هستن ... یه هنرمند جدید و با استعداده همسر آقای پارک
مرد: واقعا ؟ خوشبختم
+: همچنین
مرد: واقعا نقاشیه زیباییه
+: خیلی متشکرم
مکس سمت میکروفون رفت و میکروفون رو دستش گرفت و شروع کرد به حرف زدن
مکس: امشب میخوام یه هنرمند جدید و با استعداد رو بهتون معرفی کنم ... یکی از نقاشی های ایشون اونجاس ... خانم پارک ا.ت
همه دست زدن و از نقاشیم تعریف کردن ... همه یکی یکی میومدن و بهم تبریک میگفتن و کلی از نقاشیم تعریف میکردم
بعد مهمونی
+: امشب فوقالعاده بود ... هنوز باورم نمیشه
_: به نظر من عالی بود ... الان دیگه رسما یه هنرمند جدید محسوب میشی
+: به لطف تو ....
-پایان!
[اینفیکهمتمومشد🙂خودمبهشخصهعاشقاینفیکبودم♡فیکجدیدروبهزودیمیزارم!]
#فیک_بی_تی_اس
شب
ا.ت ویو
برق لبم رو تمدید کردم ... کفش پاشنه بلندم رو پام کردم و تو آینه یه نگاهی به لباسم تو آینه کردم [اسلاید دوم]... خوب شدم اما خیلی هیجان زده ام ... هوه ... از پله ها رفتم پایین که جیمین رو دیدم
_: بهبه چقد زیبا شدی لیدی
+: ممنونم موسیو شما هم خیلی جذاب شدی
_: بریم؟
+: بریم
پرش زمانی به رسیدن
از لیموزین سیاه رنگ پیاده شدیم و سمت یه سالن رفتیم ... یه عالمه چراغ روشن بود و همچی خیلی باشکوه بود ... نقاشی های معروف و بسیار قشنگی اونجا بودن ... یکم که جلوتر رفتیم یکی از نقاشی های خودمو دیدم ...
+: ا.اون نقاشیه منه؟
_: عا آره ماله توعه
+: باورم نمیشهه
مشغول صحبت درباره نقاشیم با جیمین بودم که مکس اومد سمتمون
مکس: سلام زوج دوست داشتنی ... چه خبرا؟(لبخند)
_: ممنون ... نقاش ا.ت رو گذاشتین ... ممنونم
+: واقعا متشکرم
مکس: این چه حرفیه چطور میشه حرف دوست چند ساله م رو زمین بندازم و همچین استعدادی رو ول کنم
+: متشکرم
یه آقا سمت مکس اومد و ازش پرسید
مرد: این نقاشی متعلق به کیه؟ تاحالا ندیدمش ماله هنرمنده جدیدیه؟
مکس: بله ... ایشون نقاش این هنر زیبا هستن ... یه هنرمند جدید و با استعداده همسر آقای پارک
مرد: واقعا ؟ خوشبختم
+: همچنین
مرد: واقعا نقاشیه زیباییه
+: خیلی متشکرم
مکس سمت میکروفون رفت و میکروفون رو دستش گرفت و شروع کرد به حرف زدن
مکس: امشب میخوام یه هنرمند جدید و با استعداد رو بهتون معرفی کنم ... یکی از نقاشی های ایشون اونجاس ... خانم پارک ا.ت
همه دست زدن و از نقاشیم تعریف کردن ... همه یکی یکی میومدن و بهم تبریک میگفتن و کلی از نقاشیم تعریف میکردم
بعد مهمونی
+: امشب فوقالعاده بود ... هنوز باورم نمیشه
_: به نظر من عالی بود ... الان دیگه رسما یه هنرمند جدید محسوب میشی
+: به لطف تو ....
-پایان!
[اینفیکهمتمومشد🙂خودمبهشخصهعاشقاینفیکبودم♡فیکجدیدروبهزودیمیزارم!]
۲۲.۵k
۲۶ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.