شراب سرخ پارت
شراب سرخ پارت ۱۴۱
#red_wine🍷#red_wine🍷
بیبی چک را همانجا پشت آینه سرویس پنهان کردم و از انجا زدم بیرون
وارد اتاق خودمون شدم که با تهیونگ روبرو شدم..
توقع داشتم یونگی توی اتاق منتظرم بمونه اما گویا با وجود کیم نتونسته توی اتاق بمونه..
تهیونگ وسط اتاق پشت به من ایستاده بود ، وقتی متوجه حضورم در اتاق شد به سمتم برگشت
با همان ابرو های درهماش پرسید:کجا بودی؟
انگار زیاد جوابی که بهش دادم برایش مهم نبود
با دست سالماش شروع به باز کردن یکی یکی از دکمه های پیراهنش کرد و گفت: کمکم کن پیراهنمو در بیارم!
طبیعی بود مگه نه!
اولین بار نبود میخواستم با بالا تنه برهنه ببینماش
سرم را زیر انداختم تا خجالتم و گونه های سرخم را نبیند.
دست بکار شدم..
وقتی دو طرف پیراهن آزاد شد ، دستم را به دو طرف لبه پیراهنش گرفتم و خواستم از تنش بیرون بکشم که حواسم پی کاری که انجام میدادم نبود و صورتم با تخت سینه برجسته اش برخورد کرد.
با لمس صورتم به تخت سینه عریانش..
+از من خجالت میکشی؟
و با حرفی که زد رسما مرا از خجالت و شرم و حیا کشت:از منی که همه تنت رو دریدهم و فتح کردم خجالت میکشی یا از بدنی که تا چند وقت پیش روی همین تخت داشتی مارکش میکردی؟
قبل انکه دوباره مشغول شوم،چانه ام را بین دو انگشتاش گرفت و نگاهم را کنترل کرد و روی خودش ثابت کرد: سعی کن برای من بی حیا ترین زن دنیا باشی..اخه نمیدونی وقتی بی حیا میشی چقدر سکسی و شهوانی بنظر میرسی!
با حرف هایش گوش هایم داغ شد..
لایک کنید
#red_wine🍷#red_wine🍷
بیبی چک را همانجا پشت آینه سرویس پنهان کردم و از انجا زدم بیرون
وارد اتاق خودمون شدم که با تهیونگ روبرو شدم..
توقع داشتم یونگی توی اتاق منتظرم بمونه اما گویا با وجود کیم نتونسته توی اتاق بمونه..
تهیونگ وسط اتاق پشت به من ایستاده بود ، وقتی متوجه حضورم در اتاق شد به سمتم برگشت
با همان ابرو های درهماش پرسید:کجا بودی؟
انگار زیاد جوابی که بهش دادم برایش مهم نبود
با دست سالماش شروع به باز کردن یکی یکی از دکمه های پیراهنش کرد و گفت: کمکم کن پیراهنمو در بیارم!
طبیعی بود مگه نه!
اولین بار نبود میخواستم با بالا تنه برهنه ببینماش
سرم را زیر انداختم تا خجالتم و گونه های سرخم را نبیند.
دست بکار شدم..
وقتی دو طرف پیراهن آزاد شد ، دستم را به دو طرف لبه پیراهنش گرفتم و خواستم از تنش بیرون بکشم که حواسم پی کاری که انجام میدادم نبود و صورتم با تخت سینه برجسته اش برخورد کرد.
با لمس صورتم به تخت سینه عریانش..
+از من خجالت میکشی؟
و با حرفی که زد رسما مرا از خجالت و شرم و حیا کشت:از منی که همه تنت رو دریدهم و فتح کردم خجالت میکشی یا از بدنی که تا چند وقت پیش روی همین تخت داشتی مارکش میکردی؟
قبل انکه دوباره مشغول شوم،چانه ام را بین دو انگشتاش گرفت و نگاهم را کنترل کرد و روی خودش ثابت کرد: سعی کن برای من بی حیا ترین زن دنیا باشی..اخه نمیدونی وقتی بی حیا میشی چقدر سکسی و شهوانی بنظر میرسی!
با حرف هایش گوش هایم داغ شد..
لایک کنید
- ۹.۷k
- ۲۵ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط