پارت
پارت 2
انگار از اینکه من رو دیده بود ترسیده بود و گفتم سلام لیلی حالت چطوره و بعد لبخند زدم چیزی نگفت فقط حس کردم انگار داره
گریه ش در میاد که یهو لایتو اومد و من رو کشید کنار و دوباره به صورتم سیلی زد و گفت با دختر من چیکار داری
لیلی: نامادری اومد سمتم و گفت سلام لیلی حالت چطوره و لبخند زد ترسیدم من هیچ وقت این لبخند رو ندیده بودم که پدر اومد دستش رو کشید و بهش سیلی زد و گفت با دختر من چیکار داری میخواستم جلوی پدر رو بگیرم که پدر گفت دیگه نمیخوام صورتت رو ببینم که گفتم پدر اشتباه میکنی خانم فقط بهم من سلام دادن لطفا نامادری به من نگاه میکرد و از زمین بلند شد و لباسش رو تکون داد و رفت
هاری: از حرف لیلی خیلی خوشحال بودم اون واقعا کیویته>_< امروز رفتم به اتاق لیلی و گفتم لیلی میشه امروز با من به فروشگاه لباس بیای اول هیچی نگفت و بعد گفت چشم خانم که آبرو هام رفت تو هم و گفتم لطفا از این به بعد من رو مادر صدا کن شاید سخت باشه ولی میخوام من رو مثل مادر خودت بدونی و بعد بهش یه لبخند مادرانه زدم که گفت چشم مادر که گفت حالا که من رو مادر صدا میکنی دیگه با من رسمی صحبت نکن و راحت باش لیلی لبخند زد که بغلم کرد و گفت مادر واییییی خیلی نازه .......
#تابع_قوانین_اسلام
#انیمه#مانگا#کمیک#رومان#ژانر_درام
#فانتزی#سریال#میکس#تناسخ#پیج_رومان
#سایکو_نو_سوتوکا#ساکورا_اسکول#داستان_جالب
انگار از اینکه من رو دیده بود ترسیده بود و گفتم سلام لیلی حالت چطوره و بعد لبخند زدم چیزی نگفت فقط حس کردم انگار داره
گریه ش در میاد که یهو لایتو اومد و من رو کشید کنار و دوباره به صورتم سیلی زد و گفت با دختر من چیکار داری
لیلی: نامادری اومد سمتم و گفت سلام لیلی حالت چطوره و لبخند زد ترسیدم من هیچ وقت این لبخند رو ندیده بودم که پدر اومد دستش رو کشید و بهش سیلی زد و گفت با دختر من چیکار داری میخواستم جلوی پدر رو بگیرم که پدر گفت دیگه نمیخوام صورتت رو ببینم که گفتم پدر اشتباه میکنی خانم فقط بهم من سلام دادن لطفا نامادری به من نگاه میکرد و از زمین بلند شد و لباسش رو تکون داد و رفت
هاری: از حرف لیلی خیلی خوشحال بودم اون واقعا کیویته>_< امروز رفتم به اتاق لیلی و گفتم لیلی میشه امروز با من به فروشگاه لباس بیای اول هیچی نگفت و بعد گفت چشم خانم که آبرو هام رفت تو هم و گفتم لطفا از این به بعد من رو مادر صدا کن شاید سخت باشه ولی میخوام من رو مثل مادر خودت بدونی و بعد بهش یه لبخند مادرانه زدم که گفت چشم مادر که گفت حالا که من رو مادر صدا میکنی دیگه با من رسمی صحبت نکن و راحت باش لیلی لبخند زد که بغلم کرد و گفت مادر واییییی خیلی نازه .......
#تابع_قوانین_اسلام
#انیمه#مانگا#کمیک#رومان#ژانر_درام
#فانتزی#سریال#میکس#تناسخ#پیج_رومان
#سایکو_نو_سوتوکا#ساکورا_اسکول#داستان_جالب
- ۱.۵k
- ۲۴ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط