پارت

پارت 4
گفت من زخم ایشون رو درمان کردم و فقط تو یک هفته این سوختگی ها از بین میروند هیچ نگران نباشید یه نفس عمیق کشیدم و از دکتر خداحافظی کردم و بعد یه راست رفتم به اتاقم تا استراحت کنم باورم نمی شد که هاری جونش رو به خاطر لیلی به خطر بیاندازه یه هوفی کشیدم و چشمام رو روی هم گذاشتم
یک هفته بعد.....
هاری: حالم کاملا خوب شده بود لباسم رو پوشیدم و از اتاقم اومدم بیرون و رفتم به اتاق لیلی در رو که باز کردم لیلی اومد جلو سرش رو انداخته بود پایین و گفت سلام خانم وقتی گفت خانم انگار قلبم خورد شد سلام کردم و گفتم چی شده چرا رسمی صحبت میکنی و جلوش نشستم و به صورتش نگاه کردم ○_○ صورتش کبود بود قلبم اومد تو دهنم و گفتم کی این کار رو باهات کرده گفت مهم نیست که دستش رو گرفتم و گفتم بهم بگو تا بگم معذرت خواهی کنه اون چیزی نگفت بلند شدم به خدمتکارم گفتم همه خدمتکار ها رو خبر کنه وقتی اومدن داد زدم کی به صورت لیلی مشت زده همه ساکت و ترسیده بودن هرکی بوده بهتره بگه بخشیده میشه وگرنه خودم بفهمم بد ترین شکنجه عمرش رو خواهد داشت همه ساکت بودن لیلی اومد سمتم و گفت اشکالی نداره گفتم بگو نگران نباش یک زن اومد جلو و گفت من زدم بلند شدم و رفتم سمتش و گفتم چرا گفت چون باعث شد بدن شما بسوزه تا اینجا خودم رو نگه داشته بودم بعد یه سیلی مهکم زدم تو صورتش و گفتم برو ازش معذرت خواهی کن تا ببخشمت رفت جلو از لیلی معذرت خواهی کرد و گفتم حالا همه تون مرخص هستین......
#تابع_قوانین_اسلام
#انیمه#مانگا#کمیک#رومان#ژانر_درام
#فانتزی#سریال#میکس#تناسخ#پیج_رومان
#سایکو_نو_سوتوکا#ساکورا_اسکول#داستان_جالب
دیدگاه ها (۰)

پارت1اسم من آی تسوکی هست که اگه به ژاپنی ترجمه اش کنی میشه ع...

پارت2(نویسنده: امپراطور نام: نارو تسوکی سن: 30 مو های قرمز و...

پارت3 سوار کالسکه شدیم و اول رفتیم مغازه لباس فروشی و برای ...

پارت 2انگار از اینکه من رو دیده بود ترسیده بود و گفتم سلام ل...

دستش رو قلبم بود.هر وقت می فهمید حالم‌ خوش نیست، همین کار رو...

بیب من برمیگردمپارت : 70قرص رو خوردم بلند شدم پ خواستم برم ا...

#مافیای_من #P4لینو:کار داشتم پس زودتر بیدار شدم ‍و رفتم دنبا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط