مگوم نند دچار اختلالات روانی

- ميگويم نكند دچار اختلالات روانی
شده‌ام ؛
نكند مبتلا به ساديسم شده‌ام؟!
آخر گاهی خودم ميدانم كه آزار دهنده ميشوم .
گاهی میترسم!
میترسم روزی از شدت عشق گلويت را فشار دهم تا خفه ات كنم .
و با بوسه اي عميق بگويم :
‹ باور كن تنها تو را دوست دارم! ›
گاهی هم ميگويم نكند اسكيزوفرنی باشد؟!
آخر جديداً متوهم هم شده ام .
توهم رفتنت مانند خوره به جانم افتاده .
شبها كابوسش را ميبينم . .
و روزهای صدای گامهای رفتنت را ميشنوم و تصويری كه اتاق را تاريک كرده!
تنها راه رهايی از اين همه وهم ؛
شنيدن همان چند كلمه‌یِ ساده ايست كه بيم فاش كردنش را به دوش ميكشی .
همانيكه برای فرار از آن تمام كوچه را با نهايت سرعت ميدوی . .
اما جانانم ؛
آخرِ اين كوچه بن بست است .
آن موقع چه خواهی كرد؟!
آن موقع نه زخم‌های من بسته ميشود و نه چشمانت راضی به اين حادثه!
دستِ كم حالا را غنيمت بشمار!
بگذار تا آخر اين بن بست به دنيا بخنديم .
بگذار زير برف و بارانِ همين كوچه ؛
از گرمای آغوشت لذت ببرم و با بوسه‌ای به آخرين خواب زمستانی برويم .
ميبينی اين ذهن بيمار چقدر ميتواند برايت داستان بسازد .
اما . .
نكند نيایی :)!💙'🎼
دیدگاه ها (۰)

- بچه ك بودم خیلی شیطون بودم ؛بابامم دستِ بزنش خیلی خوب بود ...

- نیگام میکنه میگه : آدما ك پناه ندارن باباجان . .دل میدن به...

- یه دوستی داشتم تو اوجِ حالِ خوب و بگو بخندهامون یهو ساکت م...

- من حتی آرزوهایم را ك می‌خواستم با او به حقیقت بپیوندد را ه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط