یه دوستی داشتم تو اوج حال خوب و بگو بخندهامون یهو ساک

- یه دوستی داشتم تو اوجِ حالِ خوب و بگو بخندهامون یهو ساکت میشد ؛
و هیچی نمیگفت . .
گاهی ام روزها جواب تلفن و پیامِ مارو نمیداد . .
و وقتی نگرانش میشدیم برامون فقط یه نقطه می فرستاد .
که یعنی فعلا هستم ؛
زنده ام .
ولی کاری به کارم نداشته باشید ، پاپیچَم نشید .
لطفاً!
دیگه این حالِ شو میشناختیم و خریدارش بودیم .
میدونستیم نباید کاریش داشته باشیم ؛
پیگیرش بشیم .
با گِله و شکایت هامون حوصله شو سَر نبریم
و بابتِ جواب ندادن تلفن و پیامهامون ازش توضیح نخوایم ؛
همین که به فکرِمونه و یه نقطه برای دل نگرانیهامون میفرسته کافیه .
وقتی حالش خوب میشد ازش میپرسیدیم ؛
فلانی چت بود؟!
میگُفت :
یه وقتایی تو زندگیه که خودم نمیدونم چِم شده .
تو چه حالی ام .
دوست ندارم جواب کسی و بدم
با کسی حرف بزنم ؛.
یا توضیح بدم چون خودمم نمیدونم .
ولی تو تمام اون مدّتی که بی دلیل حوصله کسی و چیزی و ندارم ؛
ذره ای از دوست داشتنم کم نمیشه .
گفتیم یعنی چی؟!
گفت :
یعنی ‹ نِمی چِمه! ›
دقیقا حال و احوالِ این روزای منه . . )!🤍'🍃

#فرگل_مشتاقی
دیدگاه ها (۸۱)

- ميگويم نكند دچار اختلالات روانی شده‌ام ؛نكند مبتلا به سادي...

- بچه ك بودم خیلی شیطون بودم ؛بابامم دستِ بزنش خیلی خوب بود ...

- من حتی آرزوهایم را ك می‌خواستم با او به حقیقت بپیوندد را ه...

- موندن بهانه می‌خواد ؛وقتی توی دلگيرترين غروب هفته چشمات رو...

پارت ۲بابام از شدت عصبانیت سرخ شده بود و طوری نگام میکرد که ...

#بد_بوی#پارت_۲۸#الینا از دستشویی با حال خیلی بدی میام بیرون ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط