کوک کرده ام
کوک کرده ام
چشمانم را
به ساعت آمدنت؛
نمی آیی،
نمی آیی و خواب می مانم!
خسته از تمام شب هایی
که از درد دوری ات
بی خواب می مانند؛
تمام قصه هایت را
وداع می گویم.
تک تک لحظه هایی را
که از حسرت حضورت سرشارند
تیر باران می کنم
و در بی کسی های خودم
با خیالی آسوده
غلت می زنم...!
وبه تو سلام میکنم
کنار تو مینشینم
و در خلوت تو
شهرِ بزرگِ من بنا میشود.
چشمانم را
به ساعت آمدنت؛
نمی آیی،
نمی آیی و خواب می مانم!
خسته از تمام شب هایی
که از درد دوری ات
بی خواب می مانند؛
تمام قصه هایت را
وداع می گویم.
تک تک لحظه هایی را
که از حسرت حضورت سرشارند
تیر باران می کنم
و در بی کسی های خودم
با خیالی آسوده
غلت می زنم...!
وبه تو سلام میکنم
کنار تو مینشینم
و در خلوت تو
شهرِ بزرگِ من بنا میشود.
۷.۲k
۰۶ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.