Chapter

Chapter 2
Lucky-bloody#
پارت ۱۲

-بخاطر دیشب معذرت میخوام
به کوک نگاه میکنی
+نه عیب نداره...منکه نمیدونم چیشده بود که انقد عصبی شدی...
بدون اینکه نگات کنه به خوردن ادامه میده
-ممنون...
یکم بیشتر میچرخی سمتش
+دستت بهتره؟
سرشو تکون میده
-اوهوم
به دستش نگاه میکنی که زخمش خشک شده و پانسمانش نکرده،حدس میزدی هنوز عصبیه پس چرخیدی سمت میز و به خوردن ادامه دادی
+حتی زخمتو نبستی
-میخواستم بزارم خشک شه
+ولی تو به این روش اعتقاد نداشتی
-الان دارم
لبخند میزنی و از روی صندلی بلند میشی
+من خوردم
که یهو همه خدمتکارا دورت جمع میشن
×باید با ما بیاید
+باشه...
کوک یلحظه دست از خوردن بر میداره و به دستش نگاه میکنه و دست میکشه روشون

میشوننت روی یه مبل که روبروش اینگوک نشسته بود و بهت لبخند می‌زد
~اوردمت اینجا تا تالار عروسیمونو انتخاب کنی
لبخند استرسی میزنی و سرجات یکم تکون میخوری
+فرق نداره خودتون انتخاب کنین
تکخند میزنه و یه منو میزاره جلوت
~حدس میزدم اینو بگی،بین اونایی که تیک خوردن انتخاب کن
منو رو میگیری و چندتا عکس از زاویه های مختلف تالار های مختلف رو نگاه میکنی،یکیشون چشمتو میگیره و انگشتتو رو اون میزاری
+این خوبه؟
یه نگاه میندازه و لبخندش گشاد تر میشه
~انتخاب خودمم همینه
از جاش بلند میشه
~حالا باید بریم لباس عروس انتخاب کنیم
و بعد رو میکنه به خدمتکارا
~به کوک بگو آماده شه....عا....بهش بگو ایندفه استایل شخصیشو بزنه
تعظیم میکنن و چند نفرشون میرن و چند نفرشونم میان سمت تو تا برای بیرون رفتن امادت کنن
~نیازی نیست،همین لباساش خوبه فقط یه عینک بهش بدین
یه چشمک بهت میزنه و میره
~امروز نمیخوام بادیگارد همرام باشه،تو ماشین منتظرتم
همینجور که راه میرفت اینو گفت
+باشه...ینی....بله....
سر جات منتظر نشستی تا کوک بیاد،بعد چند دیقه کوک رو دیدی که داره از پله ها میاد پایین و در حال بستن ساعتشه،از پله ها که کامل اومد پایین تورو دید
-هنوز نرفتی؟
بلند میشی و میری سمتش
+منتظر تو بودم،بریم
روتو میکنی به سمت در که بری ولی کوک دستتو میگیره،برمیگردی و نگاش میکنی
-چرا هنوز به من تیکه میکنی؟
با تعجب نگاش میکنی
+منظورت چیه....اینکه منتظرت موندم ینی بهت تکیه کردم؟
-چرا منتظرم موندی وقتی اینگوک تو ماشین منتظره؟
+چون با تو راحت ترم
به روبروش نگاه میکنه
-ازین به بعد دیگه انقد راحت باهام رفتار نکن،من فقط یه بادیگاردم
دستتو ول میکنه و میره،سرجات سیخ وایمیستی و به حرفایی که زد دقت میکنی
+نکنه فک کرده عاشقش شدم؟چش......اصن چرا باید همچین فکری کنه....
تند تند و با عصبانیت میری سمت ماشین
+اصلا بمن چه،دیگه باهاش مثل یه بادیگارد...نه....مثل یه غریبه رفتار میکنم تا اشتباه منظورمو نفهمه
🍃🗿
دیدگاه ها (۱۸)

مراقب حرفامون باشیم..!

i am ok🙂

Chapter 2Lucky-bloody#پارت ۱۱جاشو رو زمین میندازه~هنوز ازدوا...

Chapter 2Lucky-bloody#پارت ۱۰+داشتی با آیینه کشتی میگرفتی؟دس...

کیوت ولی خشن پارت ۳۰ (آخر)روز عروسی.... : ماه شدی گلم خیلی ل...

# سناریوسناریو درخواستی وقتی باهاشون بحث کردی و تا صبح بیرون...

عشق چیز خوبیه پارت ۱۱که یهو پدر لوسیفر اومد و تفنگ رو سمت من...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط