Chapter 2
Chapter 2
Lucky-bloody#
پارت ۱۰
+داشتی با آیینه کشتی میگرفتی؟
دستشو میگیری و زخماشو فوت میکنی
+احمق
کوک زل میزنه بهت،بعد چند ثانیه دستشو میکشه و تورو میزنه کنار و میره تو اتاقش
-من خوبم....برو
چند قدم میری عقب،دوباره میری کنارش و دستشو میگیری
+نگا کن به دستت،میدونم خیلی زشتی ولی دلیل نمیشه که آیینه رو بشکنی
کوک دستشو محکم تر میکشه
-گفتم خوبم
میری جلوش وایمیستی
+دیوونه شدی؟اول مشت میزنی به آیینه الانم که داری میگی خوبم با اینکه دستت جر وا جر شده حداقل بگو چسب زخم کجاست تا برم.....
هولت میده به سمت دیوار و یه دستشو به دیوار تکیه میده و تو چشات نگاه میکنه و با تن صدای تقریبا بلند حرف میزنه
-بس کن....انقد بهم نزدیک نشو
با چشمای گرد شده داشتی نگاش میکردی و اونم داشت عرق میریخت
+ت-تو چت شده...
آب دهنشو قورت میده و سرشو میندازه پایین،دستشو از روی دیوار بر میداره
-برو بیرون
چندبار پلک میزنی و سر جات از تعجب خشکت میزنه
کوک دستشو محکم مشت میکنه و بلند تر حرف میزنه
-برو بیرون
یه جامپ اسکیر ریز میکنی
+خیلی خب باشه داد نزن میرم....
و آروم از اتاقش میری بیرون و درو میبندی،سرجات وایمیستی و تند پلک میزنی
+شاید هنوز فکر میکنه من زامبی ام....ولی چرا به آیینه مشت زد؟.....شاید چون فک کرده تو آیینه جنه.....چه ربطی داره.....
سرتو کج میکنی و راه میری
+سسسس.....ینی چش شده بود؟
کوک میشینه رو تخت و دستشو میکنه تو موهاش،یکم همونجا میشینه و دستشو به سمت واین روی میز کنار تختش دراز میکنه و کلشو سر میکشه،ازینکه سر تو داد زده بود ناراحت بود ولی اگر یکم دیگه کنارش میموندی معلوم نبود چیکار میکرد،بلند میشه و میره تو حموم شیر وان رو باز میکنه و میشینه توش و وقتی پر شد شیرو میبنده،چشماشو میبنده و از اینکه الان خنک شده لبخند میزنه و خوابش میبره
داشتی همینجوری راه میرفتی که به یکی برخورد میکنی،نگا میکنی و با اینگوک روبرو میشی
~حموم کردی؟
+اوهوم....
لبخند میزنه
~خوبه....بیا...باید سریع بخوابیم تا فردا زود پاشیم
+باید رو یه تخت بخوابیم؟
نیشخند میزنه
~انقد کنجکاوی کنارم بخوابی؟
میخندی
+چی؟چش....نه !
و آروم زمزمه میکنی
+هر دوتاشون رو مخ و عجیبن
~چیزی گفتی؟
+گفتم خوابم میاد
دستتو گرفت و کشیدت سمت یه اتاق
~بفرما،استراحت کن تا فردا گیج نزنی
+فردا چخبره
خم میشه به جلو
~عروسیمونه
چشمک میزنه و با نیشخند رو لبش میره سمت کمد
~من رو زمین میخوابم تو روی تخت،ولی فقط امشب،چون از فردا شب دیگه زن و شوهریم
میری رو تخت میشینی
+پس،منظورت اینه فردا من روی زمین بخوابم تو روی تخت؟
در حین اینکه لباساشو عوض میکنه پوزخند میزنه
~در این حد خنگی؟
دراز میکشی رو تخت
+نخیر کاملا فهمیدم چی گفتی،فقط غیر مستقیم فهموندم نمیخوام
جاشو رو زمین میندازه
🍃🗿
Lucky-bloody#
پارت ۱۰
+داشتی با آیینه کشتی میگرفتی؟
دستشو میگیری و زخماشو فوت میکنی
+احمق
کوک زل میزنه بهت،بعد چند ثانیه دستشو میکشه و تورو میزنه کنار و میره تو اتاقش
-من خوبم....برو
چند قدم میری عقب،دوباره میری کنارش و دستشو میگیری
+نگا کن به دستت،میدونم خیلی زشتی ولی دلیل نمیشه که آیینه رو بشکنی
کوک دستشو محکم تر میکشه
-گفتم خوبم
میری جلوش وایمیستی
+دیوونه شدی؟اول مشت میزنی به آیینه الانم که داری میگی خوبم با اینکه دستت جر وا جر شده حداقل بگو چسب زخم کجاست تا برم.....
هولت میده به سمت دیوار و یه دستشو به دیوار تکیه میده و تو چشات نگاه میکنه و با تن صدای تقریبا بلند حرف میزنه
-بس کن....انقد بهم نزدیک نشو
با چشمای گرد شده داشتی نگاش میکردی و اونم داشت عرق میریخت
+ت-تو چت شده...
آب دهنشو قورت میده و سرشو میندازه پایین،دستشو از روی دیوار بر میداره
-برو بیرون
چندبار پلک میزنی و سر جات از تعجب خشکت میزنه
کوک دستشو محکم مشت میکنه و بلند تر حرف میزنه
-برو بیرون
یه جامپ اسکیر ریز میکنی
+خیلی خب باشه داد نزن میرم....
و آروم از اتاقش میری بیرون و درو میبندی،سرجات وایمیستی و تند پلک میزنی
+شاید هنوز فکر میکنه من زامبی ام....ولی چرا به آیینه مشت زد؟.....شاید چون فک کرده تو آیینه جنه.....چه ربطی داره.....
سرتو کج میکنی و راه میری
+سسسس.....ینی چش شده بود؟
کوک میشینه رو تخت و دستشو میکنه تو موهاش،یکم همونجا میشینه و دستشو به سمت واین روی میز کنار تختش دراز میکنه و کلشو سر میکشه،ازینکه سر تو داد زده بود ناراحت بود ولی اگر یکم دیگه کنارش میموندی معلوم نبود چیکار میکرد،بلند میشه و میره تو حموم شیر وان رو باز میکنه و میشینه توش و وقتی پر شد شیرو میبنده،چشماشو میبنده و از اینکه الان خنک شده لبخند میزنه و خوابش میبره
داشتی همینجوری راه میرفتی که به یکی برخورد میکنی،نگا میکنی و با اینگوک روبرو میشی
~حموم کردی؟
+اوهوم....
لبخند میزنه
~خوبه....بیا...باید سریع بخوابیم تا فردا زود پاشیم
+باید رو یه تخت بخوابیم؟
نیشخند میزنه
~انقد کنجکاوی کنارم بخوابی؟
میخندی
+چی؟چش....نه !
و آروم زمزمه میکنی
+هر دوتاشون رو مخ و عجیبن
~چیزی گفتی؟
+گفتم خوابم میاد
دستتو گرفت و کشیدت سمت یه اتاق
~بفرما،استراحت کن تا فردا گیج نزنی
+فردا چخبره
خم میشه به جلو
~عروسیمونه
چشمک میزنه و با نیشخند رو لبش میره سمت کمد
~من رو زمین میخوابم تو روی تخت،ولی فقط امشب،چون از فردا شب دیگه زن و شوهریم
میری رو تخت میشینی
+پس،منظورت اینه فردا من روی زمین بخوابم تو روی تخت؟
در حین اینکه لباساشو عوض میکنه پوزخند میزنه
~در این حد خنگی؟
دراز میکشی رو تخت
+نخیر کاملا فهمیدم چی گفتی،فقط غیر مستقیم فهموندم نمیخوام
جاشو رو زمین میندازه
🍃🗿
۱۳.۲k
۲۹ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.