توی زندگی بعدیم میبینمت
#توی_زندگی_بعدیم_میبینمت
پارت2۳
ویو کوک : که تهیونگ از پشت بغلم کرد !... و اومد دم گوشم
تهیونگ : اههه کجا میری حداقل امشب باهام باش
تهیونگ کیس مارک میزنه به گردن کوک
کوک : احح تهیونگ چیکار میکنی... دیوونه ... درد داره
و تهیونگ کوک رو میچسبونه به دیوار:
تهیونگ : امشب میخوام باهم بخوابیم .. میخوام اون لبتو بچشم
کوک : چه غلطی میکنیی ولمم کنن
تهیونگ به زور کوک رو میگیره .. لبشو میچسبونه به لبش و میک میزنه
ویو کوک : چیییی چیکار داره میکنه... چقد منتظر این صحنه بودم نمیدونم همکاری کنم ... باشه همکاری میکنم اون که مسته
کوک هم شروع میکنه به همکاری کردن و لباس هاشو در میاره.... و میرن توی تخت
نویسنده : اخیششش بلاخره به اینجاش رسیدیم😂
خلاصه ... همینجوری امشبو به بوسیدن هم و بغل کردن ادامه میدن ... ولی فردا قراره چی بشه؟
نویسنده :ازم نخواین که اصماتش کنم و گرنه تک به تک تیکه هاشو میگم 😂.... و اینکه نمیخوام دوباره مسدود شم😐
فردا صبح :
ویو تهیونگ : اییییییی سرم ... چییییی چرا لختممم *داد*
ویو کوک : خوابیده بودم که با صدای داد بیدار شدم
کوک : اییی چیشده .... که تا تهیونگ رو میبینه سرخ میشه
تهیونگ : من چرا لختم تو چرا لختی .. عوضی دیشب باهام چیکار کردی
کوک : چیییییی من .. تو خودت بهم نزدیک شدی و
تهیونگ : باشه باشه دیگه نگو فهمیدم .. خب هرکاری کردم رو فراموش کن فهمیدی*داد*
کوک : باش.. خب منم دیگه امروز میرم
ویو تهیونگ : چیییی امروز میره .. چرا یادش مونده .. لعنتی چیکار کنم
تهیونگ : حالا بعدا برو پاشو بریم بیرون .... اهههه گوشم
کوک : چیشددد
ویو تهیونگ : حس خوبی به این هتل ندارم ... اینجا خیلی عجیبه .. وایسا ببینم اینجا قلمرو ی لیا هستش دیگه ... یعنی! ... اون پادشاهی که میگفتن... امکان ندارههه
تهیونگ سریع از اتاق خارج میشه و سمت مدیر هتل میره
کوک : تهیونگگگ چی شد کجا میری وایسا منم بیام
ویو کوک : چرا اینجوری شد .. تهیونگ یهو چش شد ... اینجا چه خبره
تهیونگ : سلاممم... قلعه ی پادشاه اینجاست ؟
مدیر : بله ... چطور ؟
ویو تهیونگ : یعنی چی .. اینجا هتله قلعه نیستش .. امکان نداره ... ولی اگه..😳
تهیونگ : ااا... اسمم پادشاهتون چیه؟
مدیر : شما از کجا اومدین *و شروع میکنه به خندیدن * اسم پادشاهمون لیا ئه
نویسنده :😳😳😳
#v_jk
پارت2۳
ویو کوک : که تهیونگ از پشت بغلم کرد !... و اومد دم گوشم
تهیونگ : اههه کجا میری حداقل امشب باهام باش
تهیونگ کیس مارک میزنه به گردن کوک
کوک : احح تهیونگ چیکار میکنی... دیوونه ... درد داره
و تهیونگ کوک رو میچسبونه به دیوار:
تهیونگ : امشب میخوام باهم بخوابیم .. میخوام اون لبتو بچشم
کوک : چه غلطی میکنیی ولمم کنن
تهیونگ به زور کوک رو میگیره .. لبشو میچسبونه به لبش و میک میزنه
ویو کوک : چیییی چیکار داره میکنه... چقد منتظر این صحنه بودم نمیدونم همکاری کنم ... باشه همکاری میکنم اون که مسته
کوک هم شروع میکنه به همکاری کردن و لباس هاشو در میاره.... و میرن توی تخت
نویسنده : اخیششش بلاخره به اینجاش رسیدیم😂
خلاصه ... همینجوری امشبو به بوسیدن هم و بغل کردن ادامه میدن ... ولی فردا قراره چی بشه؟
نویسنده :ازم نخواین که اصماتش کنم و گرنه تک به تک تیکه هاشو میگم 😂.... و اینکه نمیخوام دوباره مسدود شم😐
فردا صبح :
ویو تهیونگ : اییییییی سرم ... چییییی چرا لختممم *داد*
ویو کوک : خوابیده بودم که با صدای داد بیدار شدم
کوک : اییی چیشده .... که تا تهیونگ رو میبینه سرخ میشه
تهیونگ : من چرا لختم تو چرا لختی .. عوضی دیشب باهام چیکار کردی
کوک : چیییییی من .. تو خودت بهم نزدیک شدی و
تهیونگ : باشه باشه دیگه نگو فهمیدم .. خب هرکاری کردم رو فراموش کن فهمیدی*داد*
کوک : باش.. خب منم دیگه امروز میرم
ویو تهیونگ : چیییی امروز میره .. چرا یادش مونده .. لعنتی چیکار کنم
تهیونگ : حالا بعدا برو پاشو بریم بیرون .... اهههه گوشم
کوک : چیشددد
ویو تهیونگ : حس خوبی به این هتل ندارم ... اینجا خیلی عجیبه .. وایسا ببینم اینجا قلمرو ی لیا هستش دیگه ... یعنی! ... اون پادشاهی که میگفتن... امکان ندارههه
تهیونگ سریع از اتاق خارج میشه و سمت مدیر هتل میره
کوک : تهیونگگگ چی شد کجا میری وایسا منم بیام
ویو کوک : چرا اینجوری شد .. تهیونگ یهو چش شد ... اینجا چه خبره
تهیونگ : سلاممم... قلعه ی پادشاه اینجاست ؟
مدیر : بله ... چطور ؟
ویو تهیونگ : یعنی چی .. اینجا هتله قلعه نیستش .. امکان نداره ... ولی اگه..😳
تهیونگ : ااا... اسمم پادشاهتون چیه؟
مدیر : شما از کجا اومدین *و شروع میکنه به خندیدن * اسم پادشاهمون لیا ئه
نویسنده :😳😳😳
#v_jk
۴.۲k
۰۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.