توی زندگی بعدیم میبینمت
#توی_زندگی_بعدیم_میبینمت
پارت2۴
ویو تهیونگ : چیییییی ... پادشاه لیا ئه .. نههههه من نباید اینجا میومدم اصلا نباید کوک رو میوردم .. کوک رو قشنگ گذاشتم تو خطر
تهیونگ : امکان نداره این واقعی نیست
کوک بیا برگردیم
کوک : چیییی کجا برگردیم ما همینجا گیر افتادیم
تهیونگ : منو نگاه کن ... و چشماتو ببند
تهیونگ سعی میکنه به که اون زمان حال برگرده ولی هرچی سعی میکنه نمیتونه برگرده !
ویو تهیونگ : امکان نداره.. لیا یه لعنتی.... نمیزاره ما بریم... وایسا ببینم لیا یکی از همین مردم هاست .
کوک: تهیونگ چی شده
تهیونگ میره سمت درر
تهیونگ : باز شد لعنتیییی...*داد*.. قفلههه تفف
کوک : حالا چیکار کنیممم
تهیونگ : کوک خفه شو *بغض*
ویو کوک : تهیونگ خیلی عجیب شده ... اون از شبش اینم از روزش .. یه چیزی هست که من نمیدونم
تهیونگ این دفعه میره سمت مدیر
مدیر : کاری داشتین؟
تهیونگ : دهنتو ببند و بگو چرا درو قفل کردی عوضی
مدیر :شما رفتارتون خوب نیس در ضمن ما قفل نکردیم ... امروز روز خاصیه .... و نزدیک صورت تهیونگ میشه
مدیر : قراره مدیر بیاد
مدیر بعد از این حرف ناپدید میشه و تمان کارکنان هتل ناپدید میشن
تهیونگ : چییی شد .... کصخل عوضی کجا رفتییییی .... *داد*
کوک : چجوری ناپدید شد ... تهیونگ همین الان برام توضیح بدهههه
تهیونگ : واییییییی چه غلطی کنم
کوک : بگو چی شده و گرنه دیگه ترکت میکنم *بغض*
تهیونگ : تو منو گاییدی ... خسته شدم ازت ... اصلا برو بمیر... به چپم ... از جلو چشام دور شو *بغض*
کوک : چجوری میتونی این حرفو بزنی تهیونگ .. بعد از اینکه اون شبو داشتیم .. تو منو بوسیدی میفهمی *با گریه*
ویو تهیونگ : اشک تو چشام جمع شد ... من چم شده خیلی احمقم ... کوک پنو ببخش که انقد ناراحتت میکنم ...
تهیونگ : همش تغصیر منه ... کوک ببخشید که همش ناراحتت میکنم ... من یه اسکلم که گذاشتمت تو خطر ... من میترسم از دستت بدم
کوک نتوست این حرفاشو تحمل کنه و سریع دویید سمتش و اون لب های خشک که با بوسه های کوک زنده میشدند رو بوسید ... و تهیونگ هم ادامه داد
نویسنده : دوست داشتم دعواشون اینجوری نباشه ولی خب به اخرای داستان رسیدیم
کوک : تهیونگ من دوست دارم *پوزخند*🙂
تهیونگ :،کوک منم عاشقتم .. عاشقتم به خاطرت از جون خودم میگذرم
کوک : بیا از این دنیای کوفتی فرار کنیم .. دست تهیونگ رو میگیره
تهیونگ : هرجا بری من باهات میام حتی جهنم
ویو تهیونگ: داشتم با کوک میرفتم دنبال راهی برای فرار که صدای باز شدن در اومد و کسی وارد شد که قلبم وایساد
#v_jk
منتطر پارت بعدی باشید
پارت2۴
ویو تهیونگ : چیییییی ... پادشاه لیا ئه .. نههههه من نباید اینجا میومدم اصلا نباید کوک رو میوردم .. کوک رو قشنگ گذاشتم تو خطر
تهیونگ : امکان نداره این واقعی نیست
کوک بیا برگردیم
کوک : چیییی کجا برگردیم ما همینجا گیر افتادیم
تهیونگ : منو نگاه کن ... و چشماتو ببند
تهیونگ سعی میکنه به که اون زمان حال برگرده ولی هرچی سعی میکنه نمیتونه برگرده !
ویو تهیونگ : امکان نداره.. لیا یه لعنتی.... نمیزاره ما بریم... وایسا ببینم لیا یکی از همین مردم هاست .
کوک: تهیونگ چی شده
تهیونگ میره سمت درر
تهیونگ : باز شد لعنتیییی...*داد*.. قفلههه تفف
کوک : حالا چیکار کنیممم
تهیونگ : کوک خفه شو *بغض*
ویو کوک : تهیونگ خیلی عجیب شده ... اون از شبش اینم از روزش .. یه چیزی هست که من نمیدونم
تهیونگ این دفعه میره سمت مدیر
مدیر : کاری داشتین؟
تهیونگ : دهنتو ببند و بگو چرا درو قفل کردی عوضی
مدیر :شما رفتارتون خوب نیس در ضمن ما قفل نکردیم ... امروز روز خاصیه .... و نزدیک صورت تهیونگ میشه
مدیر : قراره مدیر بیاد
مدیر بعد از این حرف ناپدید میشه و تمان کارکنان هتل ناپدید میشن
تهیونگ : چییی شد .... کصخل عوضی کجا رفتییییی .... *داد*
کوک : چجوری ناپدید شد ... تهیونگ همین الان برام توضیح بدهههه
تهیونگ : واییییییی چه غلطی کنم
کوک : بگو چی شده و گرنه دیگه ترکت میکنم *بغض*
تهیونگ : تو منو گاییدی ... خسته شدم ازت ... اصلا برو بمیر... به چپم ... از جلو چشام دور شو *بغض*
کوک : چجوری میتونی این حرفو بزنی تهیونگ .. بعد از اینکه اون شبو داشتیم .. تو منو بوسیدی میفهمی *با گریه*
ویو تهیونگ : اشک تو چشام جمع شد ... من چم شده خیلی احمقم ... کوک پنو ببخش که انقد ناراحتت میکنم ...
تهیونگ : همش تغصیر منه ... کوک ببخشید که همش ناراحتت میکنم ... من یه اسکلم که گذاشتمت تو خطر ... من میترسم از دستت بدم
کوک نتوست این حرفاشو تحمل کنه و سریع دویید سمتش و اون لب های خشک که با بوسه های کوک زنده میشدند رو بوسید ... و تهیونگ هم ادامه داد
نویسنده : دوست داشتم دعواشون اینجوری نباشه ولی خب به اخرای داستان رسیدیم
کوک : تهیونگ من دوست دارم *پوزخند*🙂
تهیونگ :،کوک منم عاشقتم .. عاشقتم به خاطرت از جون خودم میگذرم
کوک : بیا از این دنیای کوفتی فرار کنیم .. دست تهیونگ رو میگیره
تهیونگ : هرجا بری من باهات میام حتی جهنم
ویو تهیونگ: داشتم با کوک میرفتم دنبال راهی برای فرار که صدای باز شدن در اومد و کسی وارد شد که قلبم وایساد
#v_jk
منتطر پارت بعدی باشید
۳.۷k
۰۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.