پارت

#پارت_41
آقای مافیا ♟🎲

هیچی نگفت
و دستش رو داخل جیبیش کرد و سی... گ... اری بیرون اورد

+ هممم..  سی.. گ. ار میکشی؟

_ فقط در مواقعی که خیلی حالم خوب نیست از سیگار استفاده میکنم

+ اهان...  پس من میرم وقتی کارت تمام شد بهم زنگ بزن

با اخم گفت:

_ اونوقت چرا بری؟

+ بوی سی... گ. ار حالم و بد میکنه
باعث میشه سرگیجه بگیرم

همون لحظه سی... گا.. رش و داخل سطل زباله کنارش انداخت

با تعجب داشتم بهش نگاه میکردم
یعنی.... یعنی بخاطر من اینکار و کرد.. واییییییی
خوداااا

همینجور تو افکار خودم غرق بودم که دستم کشیده شد

و تقریباً تو ب..غ..لش افتادم

سریع خودمو جمع جور کردم و از بغ.... لش
بیرون اومدم

همون لحظه گارسون به سمتمون اومد تا بهمون نوشیدنی بده

سامیار یه لیوان بزرگ نوشیدنی برداشت و منم

به خیاله این که نوشابه ای چیزیه یه لیوان بزرگ برداشتم...که چشای سامیار چهار تا شد


اهمیتی ندادم و کل لیوان و یه نفس سر کشیدن
بعد از خوردنش حس کردم ته گلوم خیلی بد داره میسوزه

وشروع کردم به سرفه کردن و به زور گفتم

+ این ... دیگه...کوفت..ی.بود

_ ش....ر.ا...ب
#ramon
#lovely
#romantic
دیدگاه ها (۱)

#پارت_42آقای مافیا ♟🎲+ خب میشه.... بگی... چرا.. زود.. تر. به...

#پارت_43آقای مافیا ♟🎲یه نفر دستمو کشید انقدر اوضاعم خیت بود ...

#پارت_40آقای مافیا ♟🎲دختره با دیدن اون همه ادم دورش پراش ریخ...

#پارت_39آقای مافیا ♟🎲#آفاق وارد مهمونی که شدیم همه وسط بودن ...

این یه پارت..به‌به به‌به..ماشاالله همه خواننده..ولی خبببب پا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط