رمان همزاد
رمان همزاد
پارت۷۰
#آدرینا
وای خدای من باورم نمیشه آجیم همه چیو یادش اورده...تازه آدی تیله ای(لقب آدین) زنگ زدوگفت ک آجیم همه چیو یادش اورده و من الان مثل دیوونه ها بالا پایین میپرم و آهنگ میخونم...باید آماده بشم چون آدی گفت امشب میان خونه...ب سمت wc رفتم تا دندونامو مسواک کنم...همینطور ک خمیر دندونو روی مسواک میریختم...آهنگ اشوانو میخوندم از وقتی ک توی ماشین اشکان گوش دادم عاشقش شدم نمیدونم چرا ولی وقتی میخونمش ی احساس خوب بهم دست میده و تمام خاطره هام با اشکان برام مرور میشه...
خودت بگو..♪
کی که تو هر شرایطی ؛فرق نکنه با حرفاش..♪
عزیزم راحت باش..♪
همینطور ک مسواک میزدم میخوندم...
مگه ممکنه ب غیر من ی آدمی باشه؟...♪
درست این خودت ؛عاشق..♪
(با عرض پوزش)←..آب دهنمو خالی کردم و دوباره شروع کردم ب خوندن...
آره..تورو پیدا میکنم..♪
ی شهروُ شیدا میکنم..♪
آره غوغا میکنم..♪
کیه که توو هر شرایطی؛فرق نکنه با حرفاش..♪
عزیزم راحت باش..♪
اگه بود ؛عوض بشه ؛با من جاش..♪
(بازم با عرض پوزش فـــراوان)←آب دهنو خالی کردم و سرمو بلند کردم و خوندم...
خودت بگو..♪
مگه ممکـ
یهو صدای اشکانو زیر گوشم شنیدم..
مگه ممکنه به غیر؛من ی آدمی باشه؟..♪
درست این خودت؛عاشق..♪
منو برگردوند سمت خودش با تعجب بهش نگاه میکردم...چقدر خوشگل کرده بود!..چرا؟!...چرا انقدر خوشگل کرده بود؟!..وایسا بینم اصلا برای کی خوشگل کرده بود؟؟..چرا؟!....
با همون دهن کفی و صدای ک واسه کف تغییر کرده بود گفتم:
-تو اینجا چیکار میکنی؟!..
ابرویی بالا داد و دهنمو باز کرد و ی نگاه ب دندونام کرد و گفت:نوچ نمیشه؛کار خودمه..
-اشکان...یعنی چی؟!..چی کارتوع؟!..
مسواک ازم گرفت و با ی چهره بامزه ای ب خودش گرفتو گفت:
-دکتر اشکان افشار هستم متخصص دندان های خراب شما...
با تعجب بهش نگاه میکنم...ک دهنمو باز میکنه و همینطور ک دندونمو مسواک میکشید،میخوند...
آره..تورو پیدا میکنم...♪
ی شهروُ شیدا میکنم...♪
آره..غوغا میکنم...♪
تو،فقط باش...♪
این حس عشقه،نه هوس...♪
تاوقتی که باشه نفس؛ دیگه از چیزی نترس ...♪
تو فقط باش...♪
آره..توروپیدا میکنم...♪
ی شهروُ شیدا میکنم...♪
آره..غوغا میکنم...♪
تو فقط باش...♪
دستشو از چونم برداشت و مسواکو بهم دادوگفت:
-اینم از دندونات دختر خوبم،آفرین حالا دهنتو بشور ک عمو بهت آبنبات بده...
وبعد خنده ای کرد و لپمو کشید و بیرون رفت و منم همینطوری مثل چوب وایستاده بودم ک تازه فهمیدم ای دل غافل چ کردی دختر...سریع دهنمو شستم و از wc بیرون اومدم...
ب سمت کمدم رفتم و ی بلوز آستین کوتاه سفید پوشیدم ک شکل کاکتوس مانندی روش بود با ی شلوارک تا زانو موچ دار سفید ک کاکتوس شکل شلوارو پر کرده بود...
موهامو باز گذاشتم و ی رژ صورتی مایل زدم.صندل سفیدمو پوشیدم و از اتاق خارج شدم...
طبقه پایین رفتم ک دیدم اشکان پشت من و جلوی تلوزیون ک درحال پخش فیلنی بود نگاه میکرد منم دیدم الان وقت جبران کارمه ..سریع از پله پایین رفتم و پریدم پشتش و گفتم:
-چطوریع دندون پزشک؟..
خنده ای کرد و دستم ک دور گردنش حلقه کرده بودمو محکم گرفت و شروع کرد ب چرخیدم...صدای خندمون توی خونه پخش میشد...و صدای جیغ جیغ مامان ک میگفت اشکان بزارش پایین...و خنده ما...
آروم گذاشتتم پایین و چشمکی بهم زد ک صدایمو بچه گونه کردمو گفتم:
-عمویی من آنبات شوبی موخام..
لپمو کشیدو گفت:نوچ عمویی دندونت خراب میشه..
-چے؟من میخوام اشکان.. خودت گفتی..
-نوچ زردچوبه جون این همه دندونتو مسواک کشیدم بدم آبنبات بخوری اصلا..
چشم غره ای بهش رفتم و اوفی کشیدم و ب سمت در خروجی رفتم ک مامان گفت:
-آدرینا نرو حیاط سرما میخوری..
چیزی نگفتم ک صداشو شنیدم ک ب مامان گفت:
-نگران نباشید خاله الان میرم پیشش..
از خونه بیرون رفتم و با اخم وارد حیاط شدم با بادی ک بهم خورد لرزشی ب بدنم وارد شد...آدرینای خر اخه کدوم آدمی تو فصل زمستون استین کوتاه میپوشه ک تو دومیش باشی...
همینطور ک غرغر میکردم توی جای گرمی فرو رفتم...از پشت بغلم کرده بود و سرشو روی شونم گذاشته بود...دستمو آروم روی رگ دستاش ک بیرون زده بود گذاشتم و آروم فشاردادم چ باحال رگ دستاش همه بیرونن..خخ چ زشت...
صدای آرومشو شنیدم ک گفت:
-برو بالا لباس گرم بپوش باهم بریم خرید..
برگشتم سمت و با ذوق گفتم:خرید؟!..
گونمو بوسید ک بازم خشکم زد...وقتی هیچ اکثل عملی نشون نمیدم گفت:
-برو لباس به پوش خانوم کوچولو..
با لکنت گفتم:با..شه..باشه..ال..الان..
خنده ای کرد و گفت:
-باورم شد ک ی چیزت شده..
باهمون چهره تعجب زده گفتم:
-چے؟
-چون بهت گفتم خانوم کوچولو عصبانی نشدی..
-اشکان!؟..
خنده ای کرد و گفت:باشه برو آماده شو...
سریع رفتم تو خونه و رفتم اتاقم و ب سمت کمدم رفتم کافشنمو پوشیدم و سریع رفتم پایین ک صدای جیغ مامان بلند
پارت۷۰
#آدرینا
وای خدای من باورم نمیشه آجیم همه چیو یادش اورده...تازه آدی تیله ای(لقب آدین) زنگ زدوگفت ک آجیم همه چیو یادش اورده و من الان مثل دیوونه ها بالا پایین میپرم و آهنگ میخونم...باید آماده بشم چون آدی گفت امشب میان خونه...ب سمت wc رفتم تا دندونامو مسواک کنم...همینطور ک خمیر دندونو روی مسواک میریختم...آهنگ اشوانو میخوندم از وقتی ک توی ماشین اشکان گوش دادم عاشقش شدم نمیدونم چرا ولی وقتی میخونمش ی احساس خوب بهم دست میده و تمام خاطره هام با اشکان برام مرور میشه...
خودت بگو..♪
کی که تو هر شرایطی ؛فرق نکنه با حرفاش..♪
عزیزم راحت باش..♪
همینطور ک مسواک میزدم میخوندم...
مگه ممکنه ب غیر من ی آدمی باشه؟...♪
درست این خودت ؛عاشق..♪
(با عرض پوزش)←..آب دهنمو خالی کردم و دوباره شروع کردم ب خوندن...
آره..تورو پیدا میکنم..♪
ی شهروُ شیدا میکنم..♪
آره غوغا میکنم..♪
کیه که توو هر شرایطی؛فرق نکنه با حرفاش..♪
عزیزم راحت باش..♪
اگه بود ؛عوض بشه ؛با من جاش..♪
(بازم با عرض پوزش فـــراوان)←آب دهنو خالی کردم و سرمو بلند کردم و خوندم...
خودت بگو..♪
مگه ممکـ
یهو صدای اشکانو زیر گوشم شنیدم..
مگه ممکنه به غیر؛من ی آدمی باشه؟..♪
درست این خودت؛عاشق..♪
منو برگردوند سمت خودش با تعجب بهش نگاه میکردم...چقدر خوشگل کرده بود!..چرا؟!...چرا انقدر خوشگل کرده بود؟!..وایسا بینم اصلا برای کی خوشگل کرده بود؟؟..چرا؟!....
با همون دهن کفی و صدای ک واسه کف تغییر کرده بود گفتم:
-تو اینجا چیکار میکنی؟!..
ابرویی بالا داد و دهنمو باز کرد و ی نگاه ب دندونام کرد و گفت:نوچ نمیشه؛کار خودمه..
-اشکان...یعنی چی؟!..چی کارتوع؟!..
مسواک ازم گرفت و با ی چهره بامزه ای ب خودش گرفتو گفت:
-دکتر اشکان افشار هستم متخصص دندان های خراب شما...
با تعجب بهش نگاه میکنم...ک دهنمو باز میکنه و همینطور ک دندونمو مسواک میکشید،میخوند...
آره..تورو پیدا میکنم...♪
ی شهروُ شیدا میکنم...♪
آره..غوغا میکنم...♪
تو،فقط باش...♪
این حس عشقه،نه هوس...♪
تاوقتی که باشه نفس؛ دیگه از چیزی نترس ...♪
تو فقط باش...♪
آره..توروپیدا میکنم...♪
ی شهروُ شیدا میکنم...♪
آره..غوغا میکنم...♪
تو فقط باش...♪
دستشو از چونم برداشت و مسواکو بهم دادوگفت:
-اینم از دندونات دختر خوبم،آفرین حالا دهنتو بشور ک عمو بهت آبنبات بده...
وبعد خنده ای کرد و لپمو کشید و بیرون رفت و منم همینطوری مثل چوب وایستاده بودم ک تازه فهمیدم ای دل غافل چ کردی دختر...سریع دهنمو شستم و از wc بیرون اومدم...
ب سمت کمدم رفتم و ی بلوز آستین کوتاه سفید پوشیدم ک شکل کاکتوس مانندی روش بود با ی شلوارک تا زانو موچ دار سفید ک کاکتوس شکل شلوارو پر کرده بود...
موهامو باز گذاشتم و ی رژ صورتی مایل زدم.صندل سفیدمو پوشیدم و از اتاق خارج شدم...
طبقه پایین رفتم ک دیدم اشکان پشت من و جلوی تلوزیون ک درحال پخش فیلنی بود نگاه میکرد منم دیدم الان وقت جبران کارمه ..سریع از پله پایین رفتم و پریدم پشتش و گفتم:
-چطوریع دندون پزشک؟..
خنده ای کرد و دستم ک دور گردنش حلقه کرده بودمو محکم گرفت و شروع کرد ب چرخیدم...صدای خندمون توی خونه پخش میشد...و صدای جیغ جیغ مامان ک میگفت اشکان بزارش پایین...و خنده ما...
آروم گذاشتتم پایین و چشمکی بهم زد ک صدایمو بچه گونه کردمو گفتم:
-عمویی من آنبات شوبی موخام..
لپمو کشیدو گفت:نوچ عمویی دندونت خراب میشه..
-چے؟من میخوام اشکان.. خودت گفتی..
-نوچ زردچوبه جون این همه دندونتو مسواک کشیدم بدم آبنبات بخوری اصلا..
چشم غره ای بهش رفتم و اوفی کشیدم و ب سمت در خروجی رفتم ک مامان گفت:
-آدرینا نرو حیاط سرما میخوری..
چیزی نگفتم ک صداشو شنیدم ک ب مامان گفت:
-نگران نباشید خاله الان میرم پیشش..
از خونه بیرون رفتم و با اخم وارد حیاط شدم با بادی ک بهم خورد لرزشی ب بدنم وارد شد...آدرینای خر اخه کدوم آدمی تو فصل زمستون استین کوتاه میپوشه ک تو دومیش باشی...
همینطور ک غرغر میکردم توی جای گرمی فرو رفتم...از پشت بغلم کرده بود و سرشو روی شونم گذاشته بود...دستمو آروم روی رگ دستاش ک بیرون زده بود گذاشتم و آروم فشاردادم چ باحال رگ دستاش همه بیرونن..خخ چ زشت...
صدای آرومشو شنیدم ک گفت:
-برو بالا لباس گرم بپوش باهم بریم خرید..
برگشتم سمت و با ذوق گفتم:خرید؟!..
گونمو بوسید ک بازم خشکم زد...وقتی هیچ اکثل عملی نشون نمیدم گفت:
-برو لباس به پوش خانوم کوچولو..
با لکنت گفتم:با..شه..باشه..ال..الان..
خنده ای کرد و گفت:
-باورم شد ک ی چیزت شده..
باهمون چهره تعجب زده گفتم:
-چے؟
-چون بهت گفتم خانوم کوچولو عصبانی نشدی..
-اشکان!؟..
خنده ای کرد و گفت:باشه برو آماده شو...
سریع رفتم تو خونه و رفتم اتاقم و ب سمت کمدم رفتم کافشنمو پوشیدم و سریع رفتم پایین ک صدای جیغ مامان بلند
۳۱.۹k
۰۲ فروردین ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.