Life for love
Life for love
پارت 25
اسلاید لبلس انا برای دادگاه
اسلاید ۲ لباس میرا برای دادگاه
اسلاید ۳ لباسی که انا اول پوشید
اسلاید ۴ صبحانه
( روز دادگاه ساعت ۳۰: ۶ صبح )
میرا ویو
امروز روزیه که سرنوشت تعیین میشه خدا می دونه قراره چه اتفاق هایی بیوفته ولی خب امیدوارم معجزه بشه و بتونم این پرونده رو ببرم چون اصلاااااا دلم نمی خواد نشونی از باخت تو سابقه کاریم باشه دوست ندارم لقب الهه پیروزی رو به اون دختره عفریته بدم اره خودشه مقامم رو با چنگ و دندون نگه می دارم نمیزارم ازم بدزدنش پس این انا کووو همیشه خدا من باید مکافات داشته باشم با این اناااا ای خدا کم کم داره باورم میشه که تو زندگی قبلیم ادم خوبی نبودم که این بلا ها داره سرم میاد باید برم پیش یک فالگیر اره این تنها راه اینه ببینم تا کی زنده ام اما خب با کارای انا کاملا معلومه
میرا: انا بلند شو داره دیر میشه باید صبحانه بخوریم زود بریم پاشو
انا: دو دقیقه دیگه
میرا: یا پا میشی یا برم سطل اب یخ بیارم ( تهدید وار )
انا: بمیری که راحت شم از دستت ( خوابالو )
میرا: اونی که راحت میشه منم نه تو زود باش این دفعه بیام بالا تو هم میری بالا
انا: کدوم بالا؟
میرا: اون بالا پیش خدا ( اشاره به بالا )
انا: خوووو ( حرصی )
( ساعت ۷:۳۰ صبح )
میرا: دیرررررررر شد بدو چقدر رنگ می مالی به خودتتتتتت به خدا خوشگلی فقط بیا بریمممم لعنتی این دادگاهه دادگاههههه اگه دیر برسیم بدبخت میشیم روانییی ( عربده )
انا: خب بریم من امادم ( خوشحال )
میرا: خدایا منو خیار کن خیاااار ( حرصی ) این چیه پوشیدی مگه می خوای بریم بارررر ؟؟
انا: مگه چشه؟
میرا: نه اینجوری نمیشه ( لحن ترسناک ، کلافه ) پنج دقیقه وقت داری این فاکی رو عوض کنی و بیای تو ماشین در غیر این صورت بعد از دادگاهه اقای جئون نوبت دادگاهه منه که به جرم قتل تو برم زندان ( خشن )
انا: ب...باشه الان میرم ( ترسیده ، تعجب ) ( تو ذهنش : هولی شت تاحالا اینجوری ندیده بودمش بهتره امروز پا رو دمش نزارم )
( ساختمان دادگاه ساعت ۴۵: ۸ )
قاضی: خب جلسه رو شروع کنید.
.
.
.
. میرا: با اجازه اقای قاضی اگه میشه چند تا سوال از شاکی بپرسم!!
( علامت شاکی ÷ و علامت وکیل شاکی ^ )
^ من اعتراض دارم اقای قاضی
میرا: اقای وکیل جلسه هنوز شروع نشده و شما اعتراض داری؟ ( نیشخند )
قاضی: کافیه نظم جلسه رعایت بشه و اعتراض شما وارد نیست خانم پارک اجازه دارید!!
میرا: ممنونم جناب قاضی
پارت 25
اسلاید لبلس انا برای دادگاه
اسلاید ۲ لباس میرا برای دادگاه
اسلاید ۳ لباسی که انا اول پوشید
اسلاید ۴ صبحانه
( روز دادگاه ساعت ۳۰: ۶ صبح )
میرا ویو
امروز روزیه که سرنوشت تعیین میشه خدا می دونه قراره چه اتفاق هایی بیوفته ولی خب امیدوارم معجزه بشه و بتونم این پرونده رو ببرم چون اصلاااااا دلم نمی خواد نشونی از باخت تو سابقه کاریم باشه دوست ندارم لقب الهه پیروزی رو به اون دختره عفریته بدم اره خودشه مقامم رو با چنگ و دندون نگه می دارم نمیزارم ازم بدزدنش پس این انا کووو همیشه خدا من باید مکافات داشته باشم با این اناااا ای خدا کم کم داره باورم میشه که تو زندگی قبلیم ادم خوبی نبودم که این بلا ها داره سرم میاد باید برم پیش یک فالگیر اره این تنها راه اینه ببینم تا کی زنده ام اما خب با کارای انا کاملا معلومه
میرا: انا بلند شو داره دیر میشه باید صبحانه بخوریم زود بریم پاشو
انا: دو دقیقه دیگه
میرا: یا پا میشی یا برم سطل اب یخ بیارم ( تهدید وار )
انا: بمیری که راحت شم از دستت ( خوابالو )
میرا: اونی که راحت میشه منم نه تو زود باش این دفعه بیام بالا تو هم میری بالا
انا: کدوم بالا؟
میرا: اون بالا پیش خدا ( اشاره به بالا )
انا: خوووو ( حرصی )
( ساعت ۷:۳۰ صبح )
میرا: دیرررررررر شد بدو چقدر رنگ می مالی به خودتتتتتت به خدا خوشگلی فقط بیا بریمممم لعنتی این دادگاهه دادگاههههه اگه دیر برسیم بدبخت میشیم روانییی ( عربده )
انا: خب بریم من امادم ( خوشحال )
میرا: خدایا منو خیار کن خیاااار ( حرصی ) این چیه پوشیدی مگه می خوای بریم بارررر ؟؟
انا: مگه چشه؟
میرا: نه اینجوری نمیشه ( لحن ترسناک ، کلافه ) پنج دقیقه وقت داری این فاکی رو عوض کنی و بیای تو ماشین در غیر این صورت بعد از دادگاهه اقای جئون نوبت دادگاهه منه که به جرم قتل تو برم زندان ( خشن )
انا: ب...باشه الان میرم ( ترسیده ، تعجب ) ( تو ذهنش : هولی شت تاحالا اینجوری ندیده بودمش بهتره امروز پا رو دمش نزارم )
( ساختمان دادگاه ساعت ۴۵: ۸ )
قاضی: خب جلسه رو شروع کنید.
.
.
.
. میرا: با اجازه اقای قاضی اگه میشه چند تا سوال از شاکی بپرسم!!
( علامت شاکی ÷ و علامت وکیل شاکی ^ )
^ من اعتراض دارم اقای قاضی
میرا: اقای وکیل جلسه هنوز شروع نشده و شما اعتراض داری؟ ( نیشخند )
قاضی: کافیه نظم جلسه رعایت بشه و اعتراض شما وارد نیست خانم پارک اجازه دارید!!
میرا: ممنونم جناب قاضی
۵.۷k
۱۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.