رمان به وقت عاشقی

رمان به وقت عاشقی💙
پارت ششم
وماجرا رو براش گفتم
دیانا: شوخی میکنی دیگه؟
ارسلان: من باتو شوخی ندارم.
دیانا: من.. من.. نمیتونم این کارو بکنم. ازت خواهش میکنم. یه کتری برای من بکن.
ارسلان: چه کاری؟
دیانا: منو ببر به شهر قم و بگو که دیانا تصادف کرده و مرده خواهش میکنم ازت.
دلم براش کباب شد حق داشت. خیلی سخت بود. باید براش این کارو میگردم به من که آسیبی نمیرسید.
ارسلان: کسیو داری توی قم؟
دیانا: آره خالم هست.
ارسلان: باشه. الان میریم قم.
دیانا: واقعاً؟
ارسلان: گفتم که من باکسی شوخی ندارم.

۲سال بعد:


ببخشید کمه امتحان دارم شب جبران میکنم. براتون حدود ساعت های ۱۰ ۳الی ۴تا پارت میزارم براوتون.
بچه ها برای رمان بعد چی کاپلی و چه ژانری رو پیشنهاد میدید؟
دوستون دارم💙💖
دیدگاه ها (۱۱)

حمایتش کنید. عشقام💙

استوری امروز دیانااصکی ممنوعاصکی: گزارش

رمان به وقت عاشقی💙پارت۵دیانا: ج... لبش رو گذاشت رو لبم. همش ...

تسلیت میگم. جان ایران. 😔🖤امید وارم یه روزی بتونم دست همه ی ش...

رمان بغلی من پارت ۷۷... فردا ...دیانا: با صدای گوشیم چشامو ب...

رمان بغلی من پارت ۸۰.... چند ساعت بعد ....دیانا: چشامو باز ک...

رمان بغلی من پارت ۱۱۲و۱۱۳و۱۱۴دیانا: دستمو جلوی لبم گرفتم ارس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط