(سخت گیر) بیست و چهارم
(سخت گیر) بیست و چهارم
فردا
ا.ت: کوکی بیدار شوو
کوک: چیشده
ا.ت: بریم غذا درست کنیم
کوک: بریم
ا.ت: یه آهنگ بزارم
کوک: بزار
یه اهنگ گذاشتیم و شروع
کردیم به غذا درست کردن
ا.ت:همه چیز رو خریدی
کوک: بله اگه لازم داری تا برم
بخرم
ا.ت:آره
کوک: چیو
ا.ت: تورو
کوک:(باخنده) دیوونه من که
پیشتم
ا.ت: اگه رفتی چی اگه ترکم کردی چیی
خودمو این بچه چیکار کنیم
کوک: من دوست دارم ترکت نمیکنم
قشنگم
ا.ت: تو آره ولی مامانت نه
میترسم مامانت مجبورمون کنه
از هم جدا شیم
کوک: حتی اگه مامانم هم بگه من
تنهات نمیزارم
ا.ت: اگه بچه رو ازمون گرفت چی
کوک: این چه فکرایی که تو میکنی
قشنگم بیا بغلم
ا.ت: راست میگم کوک
کوک: بیا بغلم قشنگم همچین
فکرایی نکن
ا.ت:قول میدی تا اخر عمرم کنارم
باشی
کوک: بله قشنگم
ا.ت: خب بیا بقیه رو انجام بدیم
کوک: باشه
وسط آشپز کوک دستمو میگرفت
و بوسم میکرد
ا.ت: نکن
کوک: عزیزم خستم شدی
ا.ت: اییی
کوک: چیشد عزیزم بیا بشین
ا.ت: شوخی کردم
کوک: شوخی نکن با من که سرت میارما
ا.ت:با این بچه تو شکمم میخوای چیکارم
کنی واقعا دلت میاد
کوک: اخی عزیزم بچه هم نبود
دلم نمیومد بزنمت خشگلم بیا بغلم
اومد محکم بغلم کرد
ــــــــــــــــــــــــــ
دو ساعت بعد
ـــــــــــــــــــــــــ
بعد از کلی مسخره
بازی غذا آماده شد
کوک: میدونستی خیلی دوست
دارم
ا.ت: آره
کوک: نزن تو ذوقم
ا.ت: نزدم داشتم راستشو میگفتم
کوک: تو چی منو دوست داری
ا.ت: نه دوست ندارم
کوک: چی چرا واقعا دوسم نداری
ا.ت: دوست ندارم چون عاشقتم
کوک: دوباره شروع کردی
ا.ت: ببخشید تکرار نمیشه دیگه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ا.ت: کوک مامانمینا اومدن
م.ا: سلام داماد و دختر قشنگم
ا.ت:سلام مامان
کوک: سلام مادر جان بفرمایید
خوش آمدید
آتنا: سلام
ا.ت: سلام عزیزم
جکسون: سلام خواهر عزیزم
و آقا جونگکوک
کوک: به جکسون
پ.ا: سلام بر همگی
کوک: سلام پدرجان
ا.ت:سلام بابایی
#کوک
#فیک
فردا
ا.ت: کوکی بیدار شوو
کوک: چیشده
ا.ت: بریم غذا درست کنیم
کوک: بریم
ا.ت: یه آهنگ بزارم
کوک: بزار
یه اهنگ گذاشتیم و شروع
کردیم به غذا درست کردن
ا.ت:همه چیز رو خریدی
کوک: بله اگه لازم داری تا برم
بخرم
ا.ت:آره
کوک: چیو
ا.ت: تورو
کوک:(باخنده) دیوونه من که
پیشتم
ا.ت: اگه رفتی چی اگه ترکم کردی چیی
خودمو این بچه چیکار کنیم
کوک: من دوست دارم ترکت نمیکنم
قشنگم
ا.ت: تو آره ولی مامانت نه
میترسم مامانت مجبورمون کنه
از هم جدا شیم
کوک: حتی اگه مامانم هم بگه من
تنهات نمیزارم
ا.ت: اگه بچه رو ازمون گرفت چی
کوک: این چه فکرایی که تو میکنی
قشنگم بیا بغلم
ا.ت: راست میگم کوک
کوک: بیا بغلم قشنگم همچین
فکرایی نکن
ا.ت:قول میدی تا اخر عمرم کنارم
باشی
کوک: بله قشنگم
ا.ت: خب بیا بقیه رو انجام بدیم
کوک: باشه
وسط آشپز کوک دستمو میگرفت
و بوسم میکرد
ا.ت: نکن
کوک: عزیزم خستم شدی
ا.ت: اییی
کوک: چیشد عزیزم بیا بشین
ا.ت: شوخی کردم
کوک: شوخی نکن با من که سرت میارما
ا.ت:با این بچه تو شکمم میخوای چیکارم
کنی واقعا دلت میاد
کوک: اخی عزیزم بچه هم نبود
دلم نمیومد بزنمت خشگلم بیا بغلم
اومد محکم بغلم کرد
ــــــــــــــــــــــــــ
دو ساعت بعد
ـــــــــــــــــــــــــ
بعد از کلی مسخره
بازی غذا آماده شد
کوک: میدونستی خیلی دوست
دارم
ا.ت: آره
کوک: نزن تو ذوقم
ا.ت: نزدم داشتم راستشو میگفتم
کوک: تو چی منو دوست داری
ا.ت: نه دوست ندارم
کوک: چی چرا واقعا دوسم نداری
ا.ت: دوست ندارم چون عاشقتم
کوک: دوباره شروع کردی
ا.ت: ببخشید تکرار نمیشه دیگه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ا.ت: کوک مامانمینا اومدن
م.ا: سلام داماد و دختر قشنگم
ا.ت:سلام مامان
کوک: سلام مادر جان بفرمایید
خوش آمدید
آتنا: سلام
ا.ت: سلام عزیزم
جکسون: سلام خواهر عزیزم
و آقا جونگکوک
کوک: به جکسون
پ.ا: سلام بر همگی
کوک: سلام پدرجان
ا.ت:سلام بابایی
#کوک
#فیک
۱۲.۴k
۰۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.