عشق یعن با ی یجا تماشای شوی

عشق یعنے با یڪے ، یڪجا ، تماشایے شوی
عاشقش باشے ، برایش عشق رویایے شوی
راه رویایے شدن اینست ڪه شیدایے ڪنی
بے شراب و باده ها درگیر شیدایے شوی
عشق یعنے با دو دستت موے او را شانه ڪن
عشق یعنے با رخش درگیر زیبایے شوی
گر ڪه آتش زد به تو با آن رخ زیباے خود
باڪے از آتش ندارے و اهورایے شوی
جاده اش گر سخت و ناهموار و پر خنجر شده
بے مهابا در رهش باشے و بودایے شوی
بوے عطرش را اگر هرجا شنیدے ، هر زمان
ڪور و ڪر باشے و پر از حس بویایے شوی
یا ڪه او ، یا هیچڪس دیگر ڪه اینست عاشقی
او اگر هم شد جدا پا سوز تنهایے .....
دیدگاه ها (۹)

برو ای باد بدانسوی که من دانم و توخیمه زن بر سر آن کوی که من...

و باد آمد ببوسد صورتِ ماهِ جوانت رابه طوفان داد دریای سیاهِ ...

.وصفِ تو در قالبِ این یک غزل مقدور نیست ماه هم اندازه یِ زیب...

خسته ام از حرف های تلخ بی معنای تواز تحمل کردن رفتار نا زیبا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط