و باد آمد ببوسد صورت ماه جوانت را

و باد آمد ببوسد صورتِ ماهِ جوانت را
به طوفان داد دریای سیاهِ گیسوانت را
لب از هم وا بکن لبخندِ ناگاهی بزن امشب
که هر شب دوست دارم خنده های ناگهانت را
گمانم دست هایت حقِ من باشند ، حق با من
کفِ دستم بیا بگذار دست مهربانت را
غزل می ریزد از چشمِ غزال آلوده ام وقتی
شبی رو میکنی آن شیوه و طرزِ بیانت را
تمامِ شهر فهمیده چه شیرین اند لبهایت
زمانی را که چرخاندی به دور لب زبانت را
دیدگاه ها (۴۱)

تکیه گاهم نشدی ، جور تو را باد کشیدبی کسی ذهن مرا تا غزلآباد...

چه باید کرد قدری مهربان تر با دلم باشی؟کماکان منجیِ این مصرع...

برو ای باد بدانسوی که من دانم و توخیمه زن بر سر آن کوی که من...

عشق یعنے با یڪے ، یڪجا ، تماشایے شویعاشقش باشے ، برایش عشق ر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط