part
part:⁷²
_______________________
یونا" نامه رو باز کزدم نوشته بود ازت میگیرمش تعجب کردم یعنی چی میگیرمش چیرو کیو فک کنم هارین اینو فرستاده میخواد تهیونگ رو ازم بگیره ... کلا گیج شده بودم نمیدونستم چیکار کنم صبر کزدم تا تهیونگ بیاد
یونا" ساعت ۹ شب شد لورا رو خوابوندم و منتظر تهیونگ بودم بعد چندمین اومد
یونا: سلام
تهیونگ: سلام
یونا: خسته نباشی
تهیونگ: مرسی توام همینطور
تهیونگ رفت سمت پله ها که ...
یونا: تهیونگ
تهیونگ: بله
یونا: میخوام یه چیزی بهت بگم بیا بشین
تهیونگ: خیلی خستم بزار واسه فردا
یوتا:لطفا ضروریه
تهیونگ: باشه
تهیونگ اومد نشست رو مبل و یونا هم نامه رو آورد و نشست کنار تهیونگ و بهش داد تهیونگ نامه رو باز کرد
تهیونگ: ازت میگیزمش *زمزمه* ... خب این یعنی چی
یوتا: نمیدونم یکی که نه اسمی داره نه مشخصاتی برامون فرستاده ... فک کنم هارینه
یونا:نه فک نکنم
تهیونگ: نکنه جونگکوکه
یونا: جونگکوک؟ اگه باشه خیلی خطری میشه
تهیونگ: شاید آره حالا ولش کن بسا برین بخواییم
یونا: باشه
(چندروز بعد)
یونا "چندروز از فرستادن اون نامه میگذره و فعلا اتفاقی نیفتاده... نشسته بودم رو میل و داشتم تو گوشی وا میچرخیدم که صدای زنگ در اوند رفتن در باز کردم تهیونگ بوذ
یونا: سلام
تهیونگ: سلام
یونا: این چیه دستت
تهیونگ: اینو گذاشته بودن لای در نامه هس بی نامو نشونه
ادامه دارد...
_________________________
🙄😐😑
_______________________
یونا" نامه رو باز کزدم نوشته بود ازت میگیرمش تعجب کردم یعنی چی میگیرمش چیرو کیو فک کنم هارین اینو فرستاده میخواد تهیونگ رو ازم بگیره ... کلا گیج شده بودم نمیدونستم چیکار کنم صبر کزدم تا تهیونگ بیاد
یونا" ساعت ۹ شب شد لورا رو خوابوندم و منتظر تهیونگ بودم بعد چندمین اومد
یونا: سلام
تهیونگ: سلام
یونا: خسته نباشی
تهیونگ: مرسی توام همینطور
تهیونگ رفت سمت پله ها که ...
یونا: تهیونگ
تهیونگ: بله
یونا: میخوام یه چیزی بهت بگم بیا بشین
تهیونگ: خیلی خستم بزار واسه فردا
یوتا:لطفا ضروریه
تهیونگ: باشه
تهیونگ اومد نشست رو مبل و یونا هم نامه رو آورد و نشست کنار تهیونگ و بهش داد تهیونگ نامه رو باز کرد
تهیونگ: ازت میگیزمش *زمزمه* ... خب این یعنی چی
یوتا: نمیدونم یکی که نه اسمی داره نه مشخصاتی برامون فرستاده ... فک کنم هارینه
یونا:نه فک نکنم
تهیونگ: نکنه جونگکوکه
یونا: جونگکوک؟ اگه باشه خیلی خطری میشه
تهیونگ: شاید آره حالا ولش کن بسا برین بخواییم
یونا: باشه
(چندروز بعد)
یونا "چندروز از فرستادن اون نامه میگذره و فعلا اتفاقی نیفتاده... نشسته بودم رو میل و داشتم تو گوشی وا میچرخیدم که صدای زنگ در اوند رفتن در باز کردم تهیونگ بوذ
یونا: سلام
تهیونگ: سلام
یونا: این چیه دستت
تهیونگ: اینو گذاشته بودن لای در نامه هس بی نامو نشونه
ادامه دارد...
_________________________
🙄😐😑
- ۵.۵k
- ۱۵ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط