رمان دورترین نزدیک کاور شخصیت سپنتا
#پارت_۹۴
اوه عجب چیزی شدم!! اومدم پایین صبونه خوردم و با کارت بانکی ماهورخان زدم بیرون!
ب چ دردی میخوری پس!؟ پسره ی ...
چقد دلم برای بچه ها تنگ شده یعنی چیکارا میکنن!؟ برای بارهزارم زنگ زدم ملیس ک قطع کرد... بیخودی بیرونو میگشتم و هیچی نخریدم دست اخرم واس ماهور ی پیرهن دیدم خوشم اومد گرفتم اما با ته مونده ی داراییم! اینم برا تشکر! ساعت 11:30 تو یه آبمیوه فروشی نشستم و اب پرتقال خوردم
یکم دیگه م اینور اونور رفتم خوبه گفت زیاد اینور اونور نرو خخ! ساعت 12:30 ی فکری به سرم زد! رفتم یه رستوران و دو پرس قرمه سبزی گرفتم و سوارتاکسی شدم آدرس شرکت ماهور و بلد نبودم فقط میدونستم توکدوم خیابونه، تاکسی از اول خیابون و رف تا بلاخره پیداش کردم! شرکت بردیس!!
پیاده شدم و حساب کردم.
رفتم تو شرکت شیکی بود! دورو برمو نگا میکردم که یه دختره بامزه گف : ببخشید خانم با کسی کار دارید؟!
_ ماهو... چیزه مهندس سپهری هستن؟
جووونن مهندسمو
دختره: بله تو اتاقشونن تایم ناهاره نرفتن هنوز
_میتونم برم پیششون؟
دختره: بله بزاری...
ک صدایی مانعش شد
رامین: اطلاع ندید دریاخانوم منو ترانه میریم سوپرایز شه! البته اگه ترانه م بیخبر اومده!
_سلام
رامین :سلام بهتری؟!
_ ممنون
رامین: بزار برم یکم سر ب سرش بزارم بعد بیا!
خندیدم _بفرمایید
رامین رفت سمت اتاق ماهور و من منتظر نشستم...
ماهور
سرگرم پرونده بودم که کسی از پشت چشامو بست
+رامین!
رامین دستاشوبرداشت: عطر تنم نمیذاره نفهمی منم عزیزم!
+خفه!
رامین: والا ی وقتایی شک میکنم رو من کراش داری!
+ روانی!
رامین خندید: والا ادم یه دختر نمی بینه طرفت فک میکنه ک ت...
بلند شدم برم سمتش
رامین: داد میزنم ابروت بره! زد زیزخنده
رفتم بگیرمش به باد کتک که رفت سمت در دویدم دنبالش درو باز کرد ب سرعت رفت بیرون!
داد زدم: مگه دستم بهت نرسه مرتیکه بیمار! به هم میرسیم حالا ببین
دم آسانسور برگشت: دوست دارم خدافظ!
امروزو رد داده! میخواستم درو ببندم که چشمم به دختری که روصندلی نشسته بود افتاد!
ترانه
ماهور متعجب داشت نگام میکرد بلند شدم و رفتم پیشش
_مزاحم که نشدم!؟
هنوز داشت نگام میکرد!
دستمو جلوش تکون دادم _ماهور؟!!
+بله!
_مزاحم شدم؟!
به منشی ش و دونفری که خیره بودن بهمون نگاهی کرد
+بیا تو!
رفتم و درو بستم
تا خواستم حرف بزنم دهنشو باز کرد
+چرا اومدی اینجا!؟ بعدشم این چه ریخت و قیافه ای واس خودت درست کردی!!
خندم گرف و ظرف غذارو گرفتم بالا
_ درضمن ریختو قیافهم خیلیم خوبه!
ببینم کی جنبه شو نداره منو اینجوری ببینه!
پوزخندی زد +من گفتم ناهار میخوام!؟
_نخیر دلم خواست اومدم!
+خیلی پررویی!
_خودت گفتی ناهار میای کارتو اسون کردم!
+حس این به ادم دست میده مث زن طرف رفتار میکنی!...
دوسداشتین؟! 😍
#دورترین_نزدیک
#پست_جدید #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #عاشقانه #خاصترین #عشق #تنهایی #تکست_خاص
اوه عجب چیزی شدم!! اومدم پایین صبونه خوردم و با کارت بانکی ماهورخان زدم بیرون!
ب چ دردی میخوری پس!؟ پسره ی ...
چقد دلم برای بچه ها تنگ شده یعنی چیکارا میکنن!؟ برای بارهزارم زنگ زدم ملیس ک قطع کرد... بیخودی بیرونو میگشتم و هیچی نخریدم دست اخرم واس ماهور ی پیرهن دیدم خوشم اومد گرفتم اما با ته مونده ی داراییم! اینم برا تشکر! ساعت 11:30 تو یه آبمیوه فروشی نشستم و اب پرتقال خوردم
یکم دیگه م اینور اونور رفتم خوبه گفت زیاد اینور اونور نرو خخ! ساعت 12:30 ی فکری به سرم زد! رفتم یه رستوران و دو پرس قرمه سبزی گرفتم و سوارتاکسی شدم آدرس شرکت ماهور و بلد نبودم فقط میدونستم توکدوم خیابونه، تاکسی از اول خیابون و رف تا بلاخره پیداش کردم! شرکت بردیس!!
پیاده شدم و حساب کردم.
رفتم تو شرکت شیکی بود! دورو برمو نگا میکردم که یه دختره بامزه گف : ببخشید خانم با کسی کار دارید؟!
_ ماهو... چیزه مهندس سپهری هستن؟
جووونن مهندسمو
دختره: بله تو اتاقشونن تایم ناهاره نرفتن هنوز
_میتونم برم پیششون؟
دختره: بله بزاری...
ک صدایی مانعش شد
رامین: اطلاع ندید دریاخانوم منو ترانه میریم سوپرایز شه! البته اگه ترانه م بیخبر اومده!
_سلام
رامین :سلام بهتری؟!
_ ممنون
رامین: بزار برم یکم سر ب سرش بزارم بعد بیا!
خندیدم _بفرمایید
رامین رفت سمت اتاق ماهور و من منتظر نشستم...
ماهور
سرگرم پرونده بودم که کسی از پشت چشامو بست
+رامین!
رامین دستاشوبرداشت: عطر تنم نمیذاره نفهمی منم عزیزم!
+خفه!
رامین: والا ی وقتایی شک میکنم رو من کراش داری!
+ روانی!
رامین خندید: والا ادم یه دختر نمی بینه طرفت فک میکنه ک ت...
بلند شدم برم سمتش
رامین: داد میزنم ابروت بره! زد زیزخنده
رفتم بگیرمش به باد کتک که رفت سمت در دویدم دنبالش درو باز کرد ب سرعت رفت بیرون!
داد زدم: مگه دستم بهت نرسه مرتیکه بیمار! به هم میرسیم حالا ببین
دم آسانسور برگشت: دوست دارم خدافظ!
امروزو رد داده! میخواستم درو ببندم که چشمم به دختری که روصندلی نشسته بود افتاد!
ترانه
ماهور متعجب داشت نگام میکرد بلند شدم و رفتم پیشش
_مزاحم که نشدم!؟
هنوز داشت نگام میکرد!
دستمو جلوش تکون دادم _ماهور؟!!
+بله!
_مزاحم شدم؟!
به منشی ش و دونفری که خیره بودن بهمون نگاهی کرد
+بیا تو!
رفتم و درو بستم
تا خواستم حرف بزنم دهنشو باز کرد
+چرا اومدی اینجا!؟ بعدشم این چه ریخت و قیافه ای واس خودت درست کردی!!
خندم گرف و ظرف غذارو گرفتم بالا
_ درضمن ریختو قیافهم خیلیم خوبه!
ببینم کی جنبه شو نداره منو اینجوری ببینه!
پوزخندی زد +من گفتم ناهار میخوام!؟
_نخیر دلم خواست اومدم!
+خیلی پررویی!
_خودت گفتی ناهار میای کارتو اسون کردم!
+حس این به ادم دست میده مث زن طرف رفتار میکنی!...
دوسداشتین؟! 😍
#دورترین_نزدیک
#پست_جدید #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #عاشقانه #خاصترین #عشق #تنهایی #تکست_خاص
۴.۹k
۱۵ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.