رمان دورترین نزدیک کاور شخصیت بهار
#پارت_۹۳
_ماهوووووور
+باز چیه ترانه؟ بخدا روانیم کردی چی میخای بازم؟ سرم داره میترکه میگرنم عود کرده الانم قرص همرام نیس میزاری بکپم یا نه؟؟! اص...
_داد نزن!
بابغض نگاش کردم خو چراسر من داد میزنه! البته کمم مقصر نیستم 6_7 ساعته الاف منه بدبخت!
+ ببخشید!
دلخور نگاش کردم
_کاریت نداشتم میخواستم بگم میشه یه چیزی بخوری بعد بخابی؟! اخه ت...
شاخ دراوردم یهویی بغلم کرد بی حرف سرمو گذاشتم روشونه ش
+ترانه واقن سرم درد میکنه
_باشه مهم نیست! به کارای هرکی عادت نکنم تو یکی و عادت کردم رفتاری ضدو نقیضتو!
سرمو برداشتم و شروع کردم به خوردن ساندویچم امشب مث حامله هاویاردارم!اش ! ساندویچ! دلم یهویی میخاد
ماهورم شروع ب خوردن کرد...
تموم که شد جمع و جور کردم یه گوشه گذاشتم نشستم رو تخت ماهور خواس دراز بکشه که سرشو گذاشتم رو پام
میخواس بلند شه _ شاید با ماساژ خوب شی!
یکم سرشو شقیقه هاشو ماساژ دادم چشاشو بسته بود! چه مظلوم میشه تو خواب!!
یه ربع بعد فک کردم خوابه و اروم پامو برداشتم و دراز کشیدم رو تخت که ماهور باچشای نیمه باز بلندشد
+تاثیرگذار بود خابم میاد
سرشو گذاشت رو بالش دستمو بردم لای موهاش +ممنون ترانه!
اوه ج عجیب! هم عذرخواهی هم تشکر هم مهربون شده! باید نمازشکر خوند!
تا بخوابه به کارم ادامه دادم.
نفسای منظمش نشون میداد که خوابش برده لبخندزدمو اروم گونه شو بوسید عشق مغرورمن :) کاش میرسید زمانی که هرشب ماجرامون همین باشه!
خسته سرم ب بالش نرسیده خوابم برد!
صب که بیدار شدم ماهور خواب بود ساعتو نگا کردم 7:30 دلم نمیومد بیدارش کنم اونم با سردردش!
اما اجبارا تکونش دادم _ماهور؟ باید بری شرکت!؟
باچشای بسته گف عوم ساعت چنده؟
_ هفتو نیم! صب بخیر
بلند شد و گف صب بخیر مثلا باید 8 اونجا باشم نه دوش گرفتم نه لباس دارم هووف
_سردردت بهتر شده؟
سعی کرد نخنده + اره دیشب بهتر شد!
خندیدم گوشیشو برداشت و به کسی اطلاع داد تامیرسه ی سری چیزارو اماده کنه و.. قطع کرد
+ترانه میرم شرکت! اینجا میخوای چیکارکنی؟! تنها حوصله ت سرمیره!
_ تنهایی! چیز حوصله سر بری نیست عادیه!
+خب من میرم خونه لباس عوض کنم برم صبونه میخوری اگ یکم میری میگردی بیرون زیادم تنها اینور اونور نرو لطفا! بعدم تا نهار میام!
_ ی چیزی بپرسم!
+بگو!
_ نمیخام! از این ترحمت خوشم نمیاد! منکه میدونم دلی نیست! چرا اینکارو میکنی باهام!؟
+ترانع توقع داری چیکار کنم!؟ من همینم زیادیه! موندم من دیگه نه میتونم اینجوری ولت کنم نه میشه... هووف درضمن ترحم نیست! من ازترحم خدشم نمیاد، روز خوش!
عصبانی دروکوبید! عجب یه دوش گرفتم و اومدم مانتوی قرمز با شالو شلوار مشکیمو پوشیدم یه آرایش قشنگم کردم ست گردنبندی ک ماهوربم داده بودو انداختم...
چطوره؟!
#دورترین_نزدیک
#پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #پست_جدید #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #خاصترین #عشق #تنهایی #تکست_خاص
_ماهوووووور
+باز چیه ترانه؟ بخدا روانیم کردی چی میخای بازم؟ سرم داره میترکه میگرنم عود کرده الانم قرص همرام نیس میزاری بکپم یا نه؟؟! اص...
_داد نزن!
بابغض نگاش کردم خو چراسر من داد میزنه! البته کمم مقصر نیستم 6_7 ساعته الاف منه بدبخت!
+ ببخشید!
دلخور نگاش کردم
_کاریت نداشتم میخواستم بگم میشه یه چیزی بخوری بعد بخابی؟! اخه ت...
شاخ دراوردم یهویی بغلم کرد بی حرف سرمو گذاشتم روشونه ش
+ترانه واقن سرم درد میکنه
_باشه مهم نیست! به کارای هرکی عادت نکنم تو یکی و عادت کردم رفتاری ضدو نقیضتو!
سرمو برداشتم و شروع کردم به خوردن ساندویچم امشب مث حامله هاویاردارم!اش ! ساندویچ! دلم یهویی میخاد
ماهورم شروع ب خوردن کرد...
تموم که شد جمع و جور کردم یه گوشه گذاشتم نشستم رو تخت ماهور خواس دراز بکشه که سرشو گذاشتم رو پام
میخواس بلند شه _ شاید با ماساژ خوب شی!
یکم سرشو شقیقه هاشو ماساژ دادم چشاشو بسته بود! چه مظلوم میشه تو خواب!!
یه ربع بعد فک کردم خوابه و اروم پامو برداشتم و دراز کشیدم رو تخت که ماهور باچشای نیمه باز بلندشد
+تاثیرگذار بود خابم میاد
سرشو گذاشت رو بالش دستمو بردم لای موهاش +ممنون ترانه!
اوه ج عجیب! هم عذرخواهی هم تشکر هم مهربون شده! باید نمازشکر خوند!
تا بخوابه به کارم ادامه دادم.
نفسای منظمش نشون میداد که خوابش برده لبخندزدمو اروم گونه شو بوسید عشق مغرورمن :) کاش میرسید زمانی که هرشب ماجرامون همین باشه!
خسته سرم ب بالش نرسیده خوابم برد!
صب که بیدار شدم ماهور خواب بود ساعتو نگا کردم 7:30 دلم نمیومد بیدارش کنم اونم با سردردش!
اما اجبارا تکونش دادم _ماهور؟ باید بری شرکت!؟
باچشای بسته گف عوم ساعت چنده؟
_ هفتو نیم! صب بخیر
بلند شد و گف صب بخیر مثلا باید 8 اونجا باشم نه دوش گرفتم نه لباس دارم هووف
_سردردت بهتر شده؟
سعی کرد نخنده + اره دیشب بهتر شد!
خندیدم گوشیشو برداشت و به کسی اطلاع داد تامیرسه ی سری چیزارو اماده کنه و.. قطع کرد
+ترانه میرم شرکت! اینجا میخوای چیکارکنی؟! تنها حوصله ت سرمیره!
_ تنهایی! چیز حوصله سر بری نیست عادیه!
+خب من میرم خونه لباس عوض کنم برم صبونه میخوری اگ یکم میری میگردی بیرون زیادم تنها اینور اونور نرو لطفا! بعدم تا نهار میام!
_ ی چیزی بپرسم!
+بگو!
_ نمیخام! از این ترحمت خوشم نمیاد! منکه میدونم دلی نیست! چرا اینکارو میکنی باهام!؟
+ترانع توقع داری چیکار کنم!؟ من همینم زیادیه! موندم من دیگه نه میتونم اینجوری ولت کنم نه میشه... هووف درضمن ترحم نیست! من ازترحم خدشم نمیاد، روز خوش!
عصبانی دروکوبید! عجب یه دوش گرفتم و اومدم مانتوی قرمز با شالو شلوار مشکیمو پوشیدم یه آرایش قشنگم کردم ست گردنبندی ک ماهوربم داده بودو انداختم...
چطوره؟!
#دورترین_نزدیک
#پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #پست_جدید #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #خاصترین #عشق #تنهایی #تکست_خاص
۹.۸k
۱۵ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.