رمان دورترین نزدیک کاور شخصیت ملیسا
#پارت_۹۵
_اخی! فکرو خیال باطل میکنی عزیزم
نشستم رو صندلی هنوز وایساده بود در اتاقشو زدن
+بفرمائید
یه پسره اومد تو: مهندس اینو تحویلتون بدم برم ناهار خسته نباشید! برگه هارو داد دست ماهور
+خوبه
پسره میخواست بره ک نگاش افتاد به من ! خیلی خوشتیپ نبود ساده و بانمک!
سرتاپامو نگاکرد!!
ماهوربد نگاش میکرد + اقای لطیفی!
پسره: بله؟! +نمیخاید برید بیرون!
پسر لبخندی زد بهم :نمیاید ناهار!؟
با عصبانیت +ب شما مربوط نیست،بفرمائید بیرون!
خدایا یبارم بزن پس کله این گاومیش ازم خوشش بیاد!
پسر: اخه قراربود بیایید گفتید یه حرفیم هست باید همه باشن!
جووون بد زد تو پر ماهور خخخ!
ماهور قیافه ش توهم شد
تقریبا داد زد +بیرون!
پسره داشت میرفت ماهور بهم نگا کرد
+بریم! اخ اخ جناب مهندس بدضایع شدی!
پسره رفت طرف یه سالن...
+ترانه میشه ت...
_نخیر من اومدم ناهار بخورم! درضمن چرا حساس میشی!؟ زنت نیستم که!
ماهور عصبی سری تکون داد و رفت تو
با غیظ گفت : بریم عامل بدبختیم بریم!
بلند خندیدم که همون پسره رو دیدم که نگام میکنه دمش گرم بابا حال ماهورو بد گرف!
ماهور پسره رو ک دید برگشت
+ترانه میری تواتاقم می شینی یه کاری دارم میام ناهارم میخوریم فقط برواتاق من!
_خو نترس نمیگم نامزدتم نمی چسبم بهت میرم پیش کارمندات میشینم مث ی غریبه!
میخاسم برم توکه قشنگ اومد بیرون و دستمو کشید!
_هووی گاومیش! کجا میبری منو!
+حرف نزن!
دراتاقشو باز کرد پرتم کردتو اتاق!
وا روانی میخواسم بیام بیرون ک اومد تو کنار در وایساده بودم! رفت سمت میز و دستمو کشید ...دستشو گذاشت رو کمرم منوکشید سمت خودش دوسانتیش بودم چشامو بستم قلبم اومد تودهنم هلم داد سمت کاناپه ای ک تواتاقش بود چشامو باز کردم کلید تو دستشو رو هوا تکون داد و پوزخندی زد : خوش بگذره جوجه!!
رفت بیرون و درو قفل کرد! هنگ کرده بودم! چیشدددددد!؟ داغ کردم داد زدم
_ ماهووور میکشمت پسره گاومیش!
نه نه ترانه اروم باش تلافیشو سرش در میاری!
رفتم رو میزشو نگا کردم چنتا پرونده بود
یه دستگاه کپی کوچیکم بود خب خب ترانه فک کن فک کن! رو کار بد حساسه الان ب خاک سیا میشونمت عشقممم!...
ماهور
درو باز کردم که ترانه اروم و بیخیال نشسته بود رو کاناپه باگوشیش ور میرفت! عجیبه!
+ترانه!
کیفشو برداشت وبلند شد گفتم الان قهر میکنه میره!
_خدافظی!
دستشو گرفتم +کجا!
ترانع
_پی زندگیم! عامل بدبختیت میخاد مشغول به ی کاری باشه این سه هفته رو تا دانشگاه مزاحم توعم نمیشه! در ضمن من مسخره تو نیسم منو میندازی تو اتاق درو روم قفل میکنی! پسره ی بیشعور
قبل از اینکه چیزی بگه زدم بیرون و درو بستم خب خب اقا ماهور بریم ک داشته باشیم!
سریع رفتم هتل و وسایلمو جمع کردم زدم بیرون!...
چطوره؟!
#دورترین_نزدیک
#رمان
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #شیک #بینظیر #خاص
_اخی! فکرو خیال باطل میکنی عزیزم
نشستم رو صندلی هنوز وایساده بود در اتاقشو زدن
+بفرمائید
یه پسره اومد تو: مهندس اینو تحویلتون بدم برم ناهار خسته نباشید! برگه هارو داد دست ماهور
+خوبه
پسره میخواست بره ک نگاش افتاد به من ! خیلی خوشتیپ نبود ساده و بانمک!
سرتاپامو نگاکرد!!
ماهوربد نگاش میکرد + اقای لطیفی!
پسره: بله؟! +نمیخاید برید بیرون!
پسر لبخندی زد بهم :نمیاید ناهار!؟
با عصبانیت +ب شما مربوط نیست،بفرمائید بیرون!
خدایا یبارم بزن پس کله این گاومیش ازم خوشش بیاد!
پسر: اخه قراربود بیایید گفتید یه حرفیم هست باید همه باشن!
جووون بد زد تو پر ماهور خخخ!
ماهور قیافه ش توهم شد
تقریبا داد زد +بیرون!
پسره داشت میرفت ماهور بهم نگا کرد
+بریم! اخ اخ جناب مهندس بدضایع شدی!
پسره رفت طرف یه سالن...
+ترانه میشه ت...
_نخیر من اومدم ناهار بخورم! درضمن چرا حساس میشی!؟ زنت نیستم که!
ماهور عصبی سری تکون داد و رفت تو
با غیظ گفت : بریم عامل بدبختیم بریم!
بلند خندیدم که همون پسره رو دیدم که نگام میکنه دمش گرم بابا حال ماهورو بد گرف!
ماهور پسره رو ک دید برگشت
+ترانه میری تواتاقم می شینی یه کاری دارم میام ناهارم میخوریم فقط برواتاق من!
_خو نترس نمیگم نامزدتم نمی چسبم بهت میرم پیش کارمندات میشینم مث ی غریبه!
میخاسم برم توکه قشنگ اومد بیرون و دستمو کشید!
_هووی گاومیش! کجا میبری منو!
+حرف نزن!
دراتاقشو باز کرد پرتم کردتو اتاق!
وا روانی میخواسم بیام بیرون ک اومد تو کنار در وایساده بودم! رفت سمت میز و دستمو کشید ...دستشو گذاشت رو کمرم منوکشید سمت خودش دوسانتیش بودم چشامو بستم قلبم اومد تودهنم هلم داد سمت کاناپه ای ک تواتاقش بود چشامو باز کردم کلید تو دستشو رو هوا تکون داد و پوزخندی زد : خوش بگذره جوجه!!
رفت بیرون و درو قفل کرد! هنگ کرده بودم! چیشدددددد!؟ داغ کردم داد زدم
_ ماهووور میکشمت پسره گاومیش!
نه نه ترانه اروم باش تلافیشو سرش در میاری!
رفتم رو میزشو نگا کردم چنتا پرونده بود
یه دستگاه کپی کوچیکم بود خب خب ترانه فک کن فک کن! رو کار بد حساسه الان ب خاک سیا میشونمت عشقممم!...
ماهور
درو باز کردم که ترانه اروم و بیخیال نشسته بود رو کاناپه باگوشیش ور میرفت! عجیبه!
+ترانه!
کیفشو برداشت وبلند شد گفتم الان قهر میکنه میره!
_خدافظی!
دستشو گرفتم +کجا!
ترانع
_پی زندگیم! عامل بدبختیت میخاد مشغول به ی کاری باشه این سه هفته رو تا دانشگاه مزاحم توعم نمیشه! در ضمن من مسخره تو نیسم منو میندازی تو اتاق درو روم قفل میکنی! پسره ی بیشعور
قبل از اینکه چیزی بگه زدم بیرون و درو بستم خب خب اقا ماهور بریم ک داشته باشیم!
سریع رفتم هتل و وسایلمو جمع کردم زدم بیرون!...
چطوره؟!
#دورترین_نزدیک
#رمان
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #شیک #بینظیر #خاص
۱۴.۷k
۱۶ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.