ناجی پارت ۵٨
#ناجی #پارت_۵٨
سریع رفت جلو در و ی دختره رو صدا کرد و بهش گفت ک وسایل اون دختره ک فهمیدم میناست رو بده ب احسان وسایل مینا رو گرفت و داد دستش و گفت هرررری گمشو برو بیرون
دختره اول نمیرفت و تو چشمای احسان نگاه میکرد احسان با ی دست هولش داد و گفت
^هررری زودتر گمشو
مینا از خونه زد بیرون احسان اومد سمتم و ب دست راستم ک با حرص فشار داده بودم و خون ازش میچکید نگاه کرد و داد زد
^نگار
نگار سریع اومد و احسان بهش گفت
^جعبه کمک های اولیه رو بیار
نگارسریع جعبه رو اورد احسان دستمو با ی دست پانسمان کرد و منو برد تو
من فقط ساکت بودم دلیل این دعواهام فقط بخاطر احسان بود
احسان گفت
^امشب بعد مهمونی میریم بام تهران
با صدای گرفته گفتم
+واسه چی
^من هر وقت دلم میگرفت یا عصبی بودم یا دعوام میشد میرفتم اونجا حالم ک جا میومد میومدم خونه
اصلا ی قراری میزاریم هر کدوممون حالش بد بود بره اونجا ب کسی هم نگه بعد همدیگه رو اونجا پیدا میکنیم ی گپ میزنیم حالمون ک خوب شد میریم خونه خوبه ؟
خندیدم و گفتم
+باشه
گوشی احسان زنگ خورد اقاجون بود احسان رو ب من گفت
^مامان و بابا اومدن برو دستگاه یخ خشک و روشن کن
سریع پریدم و دستگاه و روشن کردم از همه مهمونا خواستم ک ردیفی وایسن ارام جون و اقاجون ک وارد شدن همه دست زدن ارام جون از خوشحالی داشت دق میکرد رفت پشت میز وایستاد و کیک و برید ی خورده بزن و بکوب بعد هم شام اقاجون و ارام جون راه میرفتن تعریف میکردن ک چه غذای خوبیه دستت درد نکنه
دیگ همه چی خوب شده بود و منو احسان در حال حرف و خنده بودیم مهمونی ک یک هفته اسیرش شده بودم حالا تموم شده بود اخرین مهمونا هم ک رفتن بعد از اینک لباسمو عوض کردم با خیال راحت نشستم دوتا پلاستیک اشغال بود ک محمد گرفت ببره ببرون هنوز پنج ثانیه نگذشته بود ک یهو برگشت و بلند گفت
*بدبخت شدیم سعیدو دار و دستش اومدن
احسان سریع منو بلند کرد و گفت
^تو نگار بلند شین برین قایم شین زود
+این دفعه من نمیرم ندیدی دستتو چی کار کردن
اقاجونو ارام جون ک ماجرارو کاملا میدونستن ب زور منو فرستادن بالا همه پایین بودن و فقط منو نگار رفتیم اتاق احسان خواستم برم تو کمد ک پشیمون شدم دست نگارو کشیدم و رفتیم زیر تخت خونه سکوت بود ک یهو صدای داد سعید اومد ک گفت
'فری من پیدات میکنم
بعد صدای احسان اومد ک گفت
^صداتو بیار پایین چیه گوه میخوری
سعید گفت
'زر نزن بگو کجاس تا نگفتم اینا برن بگردن
^تو بیجا میکنی دستت ب زن من بخوره
یهو صدای زد و خورد اومد
سریع رفت جلو در و ی دختره رو صدا کرد و بهش گفت ک وسایل اون دختره ک فهمیدم میناست رو بده ب احسان وسایل مینا رو گرفت و داد دستش و گفت هرررری گمشو برو بیرون
دختره اول نمیرفت و تو چشمای احسان نگاه میکرد احسان با ی دست هولش داد و گفت
^هررری زودتر گمشو
مینا از خونه زد بیرون احسان اومد سمتم و ب دست راستم ک با حرص فشار داده بودم و خون ازش میچکید نگاه کرد و داد زد
^نگار
نگار سریع اومد و احسان بهش گفت
^جعبه کمک های اولیه رو بیار
نگارسریع جعبه رو اورد احسان دستمو با ی دست پانسمان کرد و منو برد تو
من فقط ساکت بودم دلیل این دعواهام فقط بخاطر احسان بود
احسان گفت
^امشب بعد مهمونی میریم بام تهران
با صدای گرفته گفتم
+واسه چی
^من هر وقت دلم میگرفت یا عصبی بودم یا دعوام میشد میرفتم اونجا حالم ک جا میومد میومدم خونه
اصلا ی قراری میزاریم هر کدوممون حالش بد بود بره اونجا ب کسی هم نگه بعد همدیگه رو اونجا پیدا میکنیم ی گپ میزنیم حالمون ک خوب شد میریم خونه خوبه ؟
خندیدم و گفتم
+باشه
گوشی احسان زنگ خورد اقاجون بود احسان رو ب من گفت
^مامان و بابا اومدن برو دستگاه یخ خشک و روشن کن
سریع پریدم و دستگاه و روشن کردم از همه مهمونا خواستم ک ردیفی وایسن ارام جون و اقاجون ک وارد شدن همه دست زدن ارام جون از خوشحالی داشت دق میکرد رفت پشت میز وایستاد و کیک و برید ی خورده بزن و بکوب بعد هم شام اقاجون و ارام جون راه میرفتن تعریف میکردن ک چه غذای خوبیه دستت درد نکنه
دیگ همه چی خوب شده بود و منو احسان در حال حرف و خنده بودیم مهمونی ک یک هفته اسیرش شده بودم حالا تموم شده بود اخرین مهمونا هم ک رفتن بعد از اینک لباسمو عوض کردم با خیال راحت نشستم دوتا پلاستیک اشغال بود ک محمد گرفت ببره ببرون هنوز پنج ثانیه نگذشته بود ک یهو برگشت و بلند گفت
*بدبخت شدیم سعیدو دار و دستش اومدن
احسان سریع منو بلند کرد و گفت
^تو نگار بلند شین برین قایم شین زود
+این دفعه من نمیرم ندیدی دستتو چی کار کردن
اقاجونو ارام جون ک ماجرارو کاملا میدونستن ب زور منو فرستادن بالا همه پایین بودن و فقط منو نگار رفتیم اتاق احسان خواستم برم تو کمد ک پشیمون شدم دست نگارو کشیدم و رفتیم زیر تخت خونه سکوت بود ک یهو صدای داد سعید اومد ک گفت
'فری من پیدات میکنم
بعد صدای احسان اومد ک گفت
^صداتو بیار پایین چیه گوه میخوری
سعید گفت
'زر نزن بگو کجاس تا نگفتم اینا برن بگردن
^تو بیجا میکنی دستت ب زن من بخوره
یهو صدای زد و خورد اومد
۲۳.۰k
۱۰ اسفند ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.