* همکلاسی غیرتی من *
* همکلاسی غیرتی من *
Chapter 2
Part18
( ویو شوگا )
فهمیدم از استرسی زیاد بیهوش شده
و خنده ریزی به کیوت بودنش شده و تصمیم گرفتم آروم بدون اینکه کسی بفهمه بغلش کردم و به سمت اتاق خودم بردمش و آروم روی تخت گذاشتمش و پتو رو روش کشیدم
و به صورت قشنگش خیره شدم اون واقعا زیبا بود من سورا رو چند باری داشخل کنسرتامون که با ا/ت نیومد دیدم ولی هیچ وقت نتونستم قیافش رو به این واضحی ببینم
کم کم چشماش رو باز کرد
شوگا : بهوش امدی
سورا : اومم
( ویو سورا )
وقتی بهوش آمدم دیدم شوگا جلوم رو تخت نشسته و من توی یه اتاقم فکر کنم اتاق اون بود چون هر اتاقی که بود اتاق من که نبود ...... بعد از چند بار پلک زدن دقیق هوشاریم رو به دست آورم و از حالت خوابیده روی تخت نشستم
بعد یادم افتاد که اصلا من برای چی بیهوش شدم که از شدت خجالت دوباره گونه هام سرخ شد
شوگا : لازم نیست خجالت بکشی، الان میرم برات آب بیارم
سورا : م ممنونم
بعد از چند دقیقه دیدم شوگا با یک لیوان آب و یه قرص آمد طرفم
شوگا : بیا این قرصه رو هم بخور ا/ت گفت بهت بدم
سورا : ممنونم
وقتی قرصمو خوردم جرأتش رو پیدا کردم که اون سوال رو ازش بپرسم
سورا : چرا اون موقع می خواستی منو ببوسی ؟
شوگا : خودمم درست نمی دونن ..... ولی فکر کنم عاشقت شدم ..... اممم یعنی مطمعنم عاشقت شدم
سورا : واقعا
شوگا : آره
سورا : پس دوباره منو ببوس
و شوگا که از حرفم خیلی تعجب کرده بود سرش رو بالا آورد و بهم نگاه کرد
شوگا : چی ؟
سورا : منم دوستت دارم خیلی وقت هم هست که دوست دارم ... پس ...... منو ببوس
شوگا هنوزم متعجب بود ولی آروم آمد سمتم و منم چشام رو بستم و با نرمی چیزی روی لبم فهمیدم اونم منو بوسیده
راستش ....... خیلی نرم می بوسید .......
چند از ۲ دقیقه برای نفس گرفتن جدا شدیم
سورا : پس..بوسه ..این شکلیه ...
شوگا : دیوانه وایسا نفس بگیری
سرم پایین بود و دستم روی شونه های شوگا بود که ....
..... : ااااااااااا
با صدایی که آمد سردومون برگشتیم و بغلمون رو نگاه کردیم و با ا/ت و جونگ کوکی که دارن ما رو نگاه می کردن رو به رو شدیم ....عجیبه تا چند دقیقه پیش ما داشتیم عشق اونا رو نگاه می کردیم الان اونا دارم این کار رو می کنن .......
که من سری از خجالت رفتم زیر پتو که صدای خندشون در آمد
سورا : هی نخندین
ا/ت : جونگ کوکی دیدی شرطو باختی
سورا و شوگا هم زمان : چه شرطی ؟
ا/ت : وقتی که شما رفتیم هیون آمده بود که همچون رو چک کنه که جای دیگه ای نباشیم و بقیه بچه ها تونستن سری برن توی اتاقاشون ما هم وقتی هیون رفت و مطمئن شدیم کسی نیست رفتیم توی اتاقامون ولی من یادم افتاد که سورا باید قرصاشو بخوره آمدم دنبالش که دیدم شوگا از اتاق آمد بیرون ازش پرسیدم میدونه سورا کجاست اونم گفت که توی اتاقه منم ازش خواستم بیاد و قرصات رو بهت بده اونم قبول کرد وقتی خواستم برم توی اتاقم به این فکر افتادم که نکنه بینتون خبراییه چون می دونستم سورا بهت علاقه داره رفتم اینو به جونگ کوک گفتم ولی اون مخالف بود که ممکنه بینتون چیزی باشه و ما هم قرار شد شرط ببندیم وقتی آمدیم توی اتاق شما رو دیدم ولی آنقدر مشغول کارتون بودین که متوجه ما نشدین .....
حمایت ......🖤🥺
میگم تا اینجا آمدی میشه اون دستای قشنگت رو روی دکمه دنبال کردن فشار بدی ......... مرسی قربونتون برم 🖤✨
Chapter 2
Part18
( ویو شوگا )
فهمیدم از استرسی زیاد بیهوش شده
و خنده ریزی به کیوت بودنش شده و تصمیم گرفتم آروم بدون اینکه کسی بفهمه بغلش کردم و به سمت اتاق خودم بردمش و آروم روی تخت گذاشتمش و پتو رو روش کشیدم
و به صورت قشنگش خیره شدم اون واقعا زیبا بود من سورا رو چند باری داشخل کنسرتامون که با ا/ت نیومد دیدم ولی هیچ وقت نتونستم قیافش رو به این واضحی ببینم
کم کم چشماش رو باز کرد
شوگا : بهوش امدی
سورا : اومم
( ویو سورا )
وقتی بهوش آمدم دیدم شوگا جلوم رو تخت نشسته و من توی یه اتاقم فکر کنم اتاق اون بود چون هر اتاقی که بود اتاق من که نبود ...... بعد از چند بار پلک زدن دقیق هوشاریم رو به دست آورم و از حالت خوابیده روی تخت نشستم
بعد یادم افتاد که اصلا من برای چی بیهوش شدم که از شدت خجالت دوباره گونه هام سرخ شد
شوگا : لازم نیست خجالت بکشی، الان میرم برات آب بیارم
سورا : م ممنونم
بعد از چند دقیقه دیدم شوگا با یک لیوان آب و یه قرص آمد طرفم
شوگا : بیا این قرصه رو هم بخور ا/ت گفت بهت بدم
سورا : ممنونم
وقتی قرصمو خوردم جرأتش رو پیدا کردم که اون سوال رو ازش بپرسم
سورا : چرا اون موقع می خواستی منو ببوسی ؟
شوگا : خودمم درست نمی دونن ..... ولی فکر کنم عاشقت شدم ..... اممم یعنی مطمعنم عاشقت شدم
سورا : واقعا
شوگا : آره
سورا : پس دوباره منو ببوس
و شوگا که از حرفم خیلی تعجب کرده بود سرش رو بالا آورد و بهم نگاه کرد
شوگا : چی ؟
سورا : منم دوستت دارم خیلی وقت هم هست که دوست دارم ... پس ...... منو ببوس
شوگا هنوزم متعجب بود ولی آروم آمد سمتم و منم چشام رو بستم و با نرمی چیزی روی لبم فهمیدم اونم منو بوسیده
راستش ....... خیلی نرم می بوسید .......
چند از ۲ دقیقه برای نفس گرفتن جدا شدیم
سورا : پس..بوسه ..این شکلیه ...
شوگا : دیوانه وایسا نفس بگیری
سرم پایین بود و دستم روی شونه های شوگا بود که ....
..... : ااااااااااا
با صدایی که آمد سردومون برگشتیم و بغلمون رو نگاه کردیم و با ا/ت و جونگ کوکی که دارن ما رو نگاه می کردن رو به رو شدیم ....عجیبه تا چند دقیقه پیش ما داشتیم عشق اونا رو نگاه می کردیم الان اونا دارم این کار رو می کنن .......
که من سری از خجالت رفتم زیر پتو که صدای خندشون در آمد
سورا : هی نخندین
ا/ت : جونگ کوکی دیدی شرطو باختی
سورا و شوگا هم زمان : چه شرطی ؟
ا/ت : وقتی که شما رفتیم هیون آمده بود که همچون رو چک کنه که جای دیگه ای نباشیم و بقیه بچه ها تونستن سری برن توی اتاقاشون ما هم وقتی هیون رفت و مطمئن شدیم کسی نیست رفتیم توی اتاقامون ولی من یادم افتاد که سورا باید قرصاشو بخوره آمدم دنبالش که دیدم شوگا از اتاق آمد بیرون ازش پرسیدم میدونه سورا کجاست اونم گفت که توی اتاقه منم ازش خواستم بیاد و قرصات رو بهت بده اونم قبول کرد وقتی خواستم برم توی اتاقم به این فکر افتادم که نکنه بینتون خبراییه چون می دونستم سورا بهت علاقه داره رفتم اینو به جونگ کوک گفتم ولی اون مخالف بود که ممکنه بینتون چیزی باشه و ما هم قرار شد شرط ببندیم وقتی آمدیم توی اتاق شما رو دیدم ولی آنقدر مشغول کارتون بودین که متوجه ما نشدین .....
حمایت ......🖤🥺
میگم تا اینجا آمدی میشه اون دستای قشنگت رو روی دکمه دنبال کردن فشار بدی ......... مرسی قربونتون برم 🖤✨
۱۰.۵k
۲۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.