همکلاسی غیرتی من *
همکلاسی غیرتی من *
Chapter 2
Part 19
( وی ا/ت )
(فردا )
امروز قرار بود اولین قسمت از برناممون رو ظبط کنیمبعد از اینکه خودمون رو معرفی کردیم شوگا برامون برنامه و اینکه قراره چیکار کنیم رو توضیح داد ( مثل بیشتر قسمت های ران بی تی اس )
قرار شد ما رو به یک خونه ی متروکه ببرن و اونجا ۵ تا پرچم سیاه و ۵ تا پرچم بنفش هست هر گروهی هم باید پرچمی رو از رنگ گروه خودش دید میده به لیدر گروه خودش و اگرم که پرچم گروه مقابل رو دید باید همون جا ولش بکنه
شوگا توضیحات لازم رو داد و کم کم ون های بزرگ و مشکی آمدن دنبالمون و ما رو به اون خونه متروکه بردن ...... در واقع مدرسه متروکه
با شماره داور مسابقه همه اعضای گروه شروع به دویدن کردن و همون داشتیم با دقت همه جا رو می گشتیم
از زیر سنگ های ریخته شده تا میز آنهایی که باقی مونده بود و حتی رای پنجره ها که همون لحظه یک صدایی شنیدیم که تصمیم گرفتیم سریع تر بگردیم
تهیونگ : نامجون من ۲ تا پیدا کردم ! *با داد
یعنی آنقدر سری درحالی که ما یک. دونه هم پیدا نکردیم
( چند دقیقه بعد)
بعد از چند دقیقه هنوزم دنبال پرچمها میگشتیم فهمیدیم که گروه ما با گروه اونا مساوی شده و هر دو گروه چهار تا پرچم داره ولی من یک دونه هم تا الان پیدا ن ......
وایسا ببینم یه پرچم همین که خواستم پرچم رو بردارم متوجه دستی شدم که از کنار دستم بود رد دست رو دنبال کردم و جونگ کوک رو دیدم و وقتی دوباره به پایین نگاه کردم دیدم دو تا پرچم های باقی مونده کنار هم بود و الان خیلی موضوع سخت شد ....
ا/ت : جونگ کوک ..... باید یه چیزی بهت بگم .....
سری پرچم رو برداشتم و دویدیم
جونگ کوک : هی خانم جئون به حسابت می رسم .....
و بعدش صدا قدم های اون رو هم پشت سرم می شنیدم
از این می ترسیدم که نامجون بهمون نزدیکتر باشن و جونگ کوک که تقریبا پشت سر من بود پرچم. رو بهش بده و اونا ببرن ولی وقتی به طبقه اول رسیدیم دیدیم نامجون و سورا کنار همن دیگن و سری پریدم بقل سورا و بهش پرچم رو دادم
ا /ت : مااااا بردیم * با داد ......
( یک ساعت بعد )
بلاخره قسمت اول برناممون تموم شد و ما بردیم
دراتاقمو باز کردم و رفتم تو و برگشتم که درو رو ببندم ولی بعدش که دوباره برگشتم که برم سمت تختم سرم با چیز سنگین و محکمی برخورد کرد که باعث شد چند قدم برم عقب و دستم رو روی سرم گذاشتم
جونگ کوک : آخ ببخشید .....
ا/ت : آه تویی...... اینجا چیکار می کنی ؟
جونگ کوک. : هیچی آمدم که عشقم یه سری بزنم
به چشماش نگاه کردم و گفتم
ا/ت : من این چشمارو میشناسم چه می خواستی بگی ؟
یک دفعه چشماش از حالت معصوم به یه حالت خمار تبدیل شد و گفت
جونگ کوک. : پرنسس این دفعه رو شانس آوردین که برنده شدین ولی قول نمیدم دفعه بعدی بزارم به این سادگی برنده بشین .....
ا/ت : بچرخ تا بچرخیم آقای جئون ....
.
.
.
حمایت ........🥺🖤
Chapter 2
Part 19
( وی ا/ت )
(فردا )
امروز قرار بود اولین قسمت از برناممون رو ظبط کنیمبعد از اینکه خودمون رو معرفی کردیم شوگا برامون برنامه و اینکه قراره چیکار کنیم رو توضیح داد ( مثل بیشتر قسمت های ران بی تی اس )
قرار شد ما رو به یک خونه ی متروکه ببرن و اونجا ۵ تا پرچم سیاه و ۵ تا پرچم بنفش هست هر گروهی هم باید پرچمی رو از رنگ گروه خودش دید میده به لیدر گروه خودش و اگرم که پرچم گروه مقابل رو دید باید همون جا ولش بکنه
شوگا توضیحات لازم رو داد و کم کم ون های بزرگ و مشکی آمدن دنبالمون و ما رو به اون خونه متروکه بردن ...... در واقع مدرسه متروکه
با شماره داور مسابقه همه اعضای گروه شروع به دویدن کردن و همون داشتیم با دقت همه جا رو می گشتیم
از زیر سنگ های ریخته شده تا میز آنهایی که باقی مونده بود و حتی رای پنجره ها که همون لحظه یک صدایی شنیدیم که تصمیم گرفتیم سریع تر بگردیم
تهیونگ : نامجون من ۲ تا پیدا کردم ! *با داد
یعنی آنقدر سری درحالی که ما یک. دونه هم پیدا نکردیم
( چند دقیقه بعد)
بعد از چند دقیقه هنوزم دنبال پرچمها میگشتیم فهمیدیم که گروه ما با گروه اونا مساوی شده و هر دو گروه چهار تا پرچم داره ولی من یک دونه هم تا الان پیدا ن ......
وایسا ببینم یه پرچم همین که خواستم پرچم رو بردارم متوجه دستی شدم که از کنار دستم بود رد دست رو دنبال کردم و جونگ کوک رو دیدم و وقتی دوباره به پایین نگاه کردم دیدم دو تا پرچم های باقی مونده کنار هم بود و الان خیلی موضوع سخت شد ....
ا/ت : جونگ کوک ..... باید یه چیزی بهت بگم .....
سری پرچم رو برداشتم و دویدیم
جونگ کوک : هی خانم جئون به حسابت می رسم .....
و بعدش صدا قدم های اون رو هم پشت سرم می شنیدم
از این می ترسیدم که نامجون بهمون نزدیکتر باشن و جونگ کوک که تقریبا پشت سر من بود پرچم. رو بهش بده و اونا ببرن ولی وقتی به طبقه اول رسیدیم دیدیم نامجون و سورا کنار همن دیگن و سری پریدم بقل سورا و بهش پرچم رو دادم
ا /ت : مااااا بردیم * با داد ......
( یک ساعت بعد )
بلاخره قسمت اول برناممون تموم شد و ما بردیم
دراتاقمو باز کردم و رفتم تو و برگشتم که درو رو ببندم ولی بعدش که دوباره برگشتم که برم سمت تختم سرم با چیز سنگین و محکمی برخورد کرد که باعث شد چند قدم برم عقب و دستم رو روی سرم گذاشتم
جونگ کوک : آخ ببخشید .....
ا/ت : آه تویی...... اینجا چیکار می کنی ؟
جونگ کوک. : هیچی آمدم که عشقم یه سری بزنم
به چشماش نگاه کردم و گفتم
ا/ت : من این چشمارو میشناسم چه می خواستی بگی ؟
یک دفعه چشماش از حالت معصوم به یه حالت خمار تبدیل شد و گفت
جونگ کوک. : پرنسس این دفعه رو شانس آوردین که برنده شدین ولی قول نمیدم دفعه بعدی بزارم به این سادگی برنده بشین .....
ا/ت : بچرخ تا بچرخیم آقای جئون ....
.
.
.
حمایت ........🥺🖤
۸.۷k
۲۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.