Monster in the forest
Monster in the forest
پارت 39
تهیونگ: 😁
ا.ت: خیله خب.. کی میریم؟؟
جونگ کوک: ساعت ها بعد..
ا.ت:*دندون قروچه میره*اونوقت تو از الان بیدارمون کردی بیشوووور.....
جونگ کوک: بیدارتون کردم که آماده باشین....
ا.ت: میخوام آماده نباشم تا صد سال سیاااه!!!
*میزنه دنبالش*کفاثطِ شامپانزه از خواب نازم بیدارم کردی داشتم خواب خوب میدیدم میمونِ بیریخت!!!!!!
جونگ کوک:*الفرار😐* غلط کردم😬
ا.ت: میری ده بار سرتو میکوبی توی درخت😑
( بدو بدو.... یالا بدو هی هی😐)
جونگ کوک:*وایمیسه*ببینم میخوای مجبورم کنی😏
ا.ت:*دستشو میگیره که بکشه* میای یا بزور ببرمتــــــــ....
جونگ کوک:*یک سانت هم تکون نمیخوره* الکی زور نزن زورت به من نمیرسه🙄
ا.ت: تا تا..... تو بیا یه کاری کن🥺
تهیونگ: تا تا؟
ا.ت:آره اسم گذاستم روت حالا بیا توروخدا🥺
تهیونگ: نمیشه..
ا.ت:*مظلوم*به خاطر من🥺🥺🥺
تهیونگ*سری تکون میده و جونگ کوک رو بزور میگیره میکشه*
جونگ کوک: هوی... ولم کن تو به حرف این
کره خر گوش میدی؟؟ هی هی...اصلا از کی تا حالا به حرف این گوش میدی😑
تهیونگ: شیر مادرت بیا این بیخیالمون بشه🙄
نامجون: هی بچه ها... بیاین اینجا!!
ا.ت: چیشوده؟
نامجون: یونگی نیستش....
همگی:(غیر از نامجون) هَننننن؟؟؟؟
ا.ت: مگ میشه تازگیا اینجا بود؟!؟!
نامجون: نمیدونم صداش کردم جواب نداد همه جا رو گشتم ولی پیداش نکردم😥
جونگ کوک: بدبخت شدیم😰
تهیونگ: همگی مواظب خودتون باشین خودتون هم غیب نشینا!!!
ا.ت: مطمئنی غیب شده؟ شاید رفته باشه دوری بخوره یا بره دبیلیو سی؟؟
نامجون: نه تمام دور و اطراف رو گشتم!
ا.ت:*با دستاش سرشو میگیره*
تهیونگ: حالا باید چیکار کنیم؟
ا.ت: اگه دوباره غیب شده باشه باید دوباره دنبالش بگردیم.... هعی.. فکر کردم دیگه کم کم داره تموم میشه😔
جونگ کوک:*یه دستش رو میزاره روی شونه ا.ت*عیبی نداره.... خودت گفتی اگه راهی قبر بشی بازم بیخیالش نمیشی الانم هر چی که شد لازم نیست بخاطرش خودتو ناراحت کنی...
تهیونگ: راست میگه*لبخند*
ا.ت: آره......*لبخند* حتی اگه ترورم کنن بیخیالش نمیشم *لبخند بزرگ*
تهیونگ:*خنده ی مستطیلی*
جونگ کوک: خب... فکر کنم ساعت حرکتمون جلوتر بیوفته.. الان بریم؟
ا.ت:*هیجان*برییییییم!!!!
*تندی میدوئه میره تا وسایلش رو جمع کنه*
جونگ کوک:*خنده* نیگاش کن... چجوری یهو تغییر مود میده😂
تهیونگ:*خنده* موقعی که اینجوریه خیلی بامزس!😂
ا.ت:*میره تو چادر*(همون چادری که دیشب ا.ت و یونگی توش خوابیده بودن)
اینجا چه خبره؟؟ چرا انقدر بهم ریخته اس من مرتبش کرده بودم... یونگی هم که شلخته نیست اینطوری! از اون موقع هم که نیومده بود توی چادر چطوری اینجا به همچین وضعی افتاده؟!؟!!
نامجون: ا.ت!! ا.ت!!!! حواست کجاس وسایلت رو جمع کردی؟
ا.ت: چی؟... نه من چیزی جمع نکردم..
نامجون: چطوری؟!؟! تو الان نیم ساعته اینجا وایسادی!
ا.ت: چی؟!!؟! نیم ساعت؟؟؟ چطور زمان یهو اینطوری گذشت و من هیچی نفهمیدم آخه؟؟
نامجون: دیگه من اینو نمیدونم..
ا.ت: اوپا توروخدا کمکم کن🥺
نامجون: باشه میام کمکت.
تا پارت های بعدی بدرود😐😂
پارت 39
تهیونگ: 😁
ا.ت: خیله خب.. کی میریم؟؟
جونگ کوک: ساعت ها بعد..
ا.ت:*دندون قروچه میره*اونوقت تو از الان بیدارمون کردی بیشوووور.....
جونگ کوک: بیدارتون کردم که آماده باشین....
ا.ت: میخوام آماده نباشم تا صد سال سیاااه!!!
*میزنه دنبالش*کفاثطِ شامپانزه از خواب نازم بیدارم کردی داشتم خواب خوب میدیدم میمونِ بیریخت!!!!!!
جونگ کوک:*الفرار😐* غلط کردم😬
ا.ت: میری ده بار سرتو میکوبی توی درخت😑
( بدو بدو.... یالا بدو هی هی😐)
جونگ کوک:*وایمیسه*ببینم میخوای مجبورم کنی😏
ا.ت:*دستشو میگیره که بکشه* میای یا بزور ببرمتــــــــ....
جونگ کوک:*یک سانت هم تکون نمیخوره* الکی زور نزن زورت به من نمیرسه🙄
ا.ت: تا تا..... تو بیا یه کاری کن🥺
تهیونگ: تا تا؟
ا.ت:آره اسم گذاستم روت حالا بیا توروخدا🥺
تهیونگ: نمیشه..
ا.ت:*مظلوم*به خاطر من🥺🥺🥺
تهیونگ*سری تکون میده و جونگ کوک رو بزور میگیره میکشه*
جونگ کوک: هوی... ولم کن تو به حرف این
کره خر گوش میدی؟؟ هی هی...اصلا از کی تا حالا به حرف این گوش میدی😑
تهیونگ: شیر مادرت بیا این بیخیالمون بشه🙄
نامجون: هی بچه ها... بیاین اینجا!!
ا.ت: چیشوده؟
نامجون: یونگی نیستش....
همگی:(غیر از نامجون) هَننننن؟؟؟؟
ا.ت: مگ میشه تازگیا اینجا بود؟!؟!
نامجون: نمیدونم صداش کردم جواب نداد همه جا رو گشتم ولی پیداش نکردم😥
جونگ کوک: بدبخت شدیم😰
تهیونگ: همگی مواظب خودتون باشین خودتون هم غیب نشینا!!!
ا.ت: مطمئنی غیب شده؟ شاید رفته باشه دوری بخوره یا بره دبیلیو سی؟؟
نامجون: نه تمام دور و اطراف رو گشتم!
ا.ت:*با دستاش سرشو میگیره*
تهیونگ: حالا باید چیکار کنیم؟
ا.ت: اگه دوباره غیب شده باشه باید دوباره دنبالش بگردیم.... هعی.. فکر کردم دیگه کم کم داره تموم میشه😔
جونگ کوک:*یه دستش رو میزاره روی شونه ا.ت*عیبی نداره.... خودت گفتی اگه راهی قبر بشی بازم بیخیالش نمیشی الانم هر چی که شد لازم نیست بخاطرش خودتو ناراحت کنی...
تهیونگ: راست میگه*لبخند*
ا.ت: آره......*لبخند* حتی اگه ترورم کنن بیخیالش نمیشم *لبخند بزرگ*
تهیونگ:*خنده ی مستطیلی*
جونگ کوک: خب... فکر کنم ساعت حرکتمون جلوتر بیوفته.. الان بریم؟
ا.ت:*هیجان*برییییییم!!!!
*تندی میدوئه میره تا وسایلش رو جمع کنه*
جونگ کوک:*خنده* نیگاش کن... چجوری یهو تغییر مود میده😂
تهیونگ:*خنده* موقعی که اینجوریه خیلی بامزس!😂
ا.ت:*میره تو چادر*(همون چادری که دیشب ا.ت و یونگی توش خوابیده بودن)
اینجا چه خبره؟؟ چرا انقدر بهم ریخته اس من مرتبش کرده بودم... یونگی هم که شلخته نیست اینطوری! از اون موقع هم که نیومده بود توی چادر چطوری اینجا به همچین وضعی افتاده؟!؟!!
نامجون: ا.ت!! ا.ت!!!! حواست کجاس وسایلت رو جمع کردی؟
ا.ت: چی؟... نه من چیزی جمع نکردم..
نامجون: چطوری؟!؟! تو الان نیم ساعته اینجا وایسادی!
ا.ت: چی؟!!؟! نیم ساعت؟؟؟ چطور زمان یهو اینطوری گذشت و من هیچی نفهمیدم آخه؟؟
نامجون: دیگه من اینو نمیدونم..
ا.ت: اوپا توروخدا کمکم کن🥺
نامجون: باشه میام کمکت.
تا پارت های بعدی بدرود😐😂
۸.۰k
۲۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.