پارت

پارت۶۷

شب شده بود شوکای و ژان ییبو به دهکده رسیدن اونجا هیچکس نبود دهکده خالی خالی بود و چیزی شکسته و خراب نشده بود

ژان‌‌.. اینجا چه خبره
ییبو ..انگار رفتن
ژان.. نه انگار رفتن
ییبو ..خب مگه من چی گفتم

ژان .‌چه میدونم آخه کی به حرفای تو گوش میده (باخنده)

ییبو ..به غیر تو همه گوش میدن
شوکای.. برین تو دهکده بگردین چیزی پیدا می‌کنید

ژان.. باشه

ییبو ..نمیشه یکم استراحت کنیم بعدش بریم تحقیق کنیم آخه من خسته هستم

ژان ..اینقد نق نزن ببین چیزی پیدا میکنی یا نه
ییبو ..باشه اومدم اما فقط به خاطر شوکای نه کسی دیگه

رفتن گشتن ییبو متوجه شد یه نفر داره به ژان نزدیک‌ میشه

یه نفر پشت ژان بود ییبو فکر کرد میخواد به ژان آسیب بزنه برای همین سریع با یه سنک بهش زد اون افتاد ژان پشتشو نگاه کرد دید ی یکی از مردهای دهکده پشتش افتاده غش کرده و داره از سرش خون میاد
ژان چیق زد و گفت
ژان..یکی اینجا افتاده

ییبو ..خواهش میکنم قابلی نداشت
ژان ..چی داری میگی این مرده از مردای تو دهکده هست

شوکای با صدای ژان اومد دید یه نفر زمین افتاده
شوکای.. بیایین اول اینو ببریم تو یکی از خونه ها

ژان ..باشه
ییبو.. این مثلا تشکر از منه خودش احمقه که تو تاریکی به یکی نزدیک میشه

رفتن تو مرده بیهوش بود شوکای بهش یکم قدرت درونی داد تا بهوش بیاد

شوکای ..یکم طول میکشه

ژان.. خب چیکار کنیم

ییبو ..خب معلومه بریم کفه مرگمونو بزاریم

شوکای ..شماها برین استراحت کنید من اینجا میمونم

ژان.. من کمکت میکنم
شوکای ..نه نمیخواد توهم خسته شدی خودم مراقبشم

ییبو.. شنیدی چی گفت ما برین

ژان ..اما

ییبو..دسته ژان کشید و گفت خودش مراقبش هست بریم دیگه منم خوابم گرفته
بعد ژان با ییبو رفت
ژان..خب حالامن چیکارکنم

ییبو..چیو چیکار کنی بخواب دیگه
ژان..اخه اخه
ییبو متوجه شود تختش یکم سفته
ییبو..اها بیا جایه من این تخت یکم نرم طره
ژان..من باتخت مشکلی ندارم از تاریکی خوشم نمیاد

ییبو..هعییی از دست تو
بعد ییبو یه جادوی قشنگ کرد که نور قشنگی تو اتاق بود مثله یه چراغ

ژان..ممنون خیلی قشنگه
بعد دوتاییشون خابیدن
دیدگاه ها (۰)

پارت۶۸چینیونگ توجنگل بودشب شوده بود حوایکم سرد بود چینیونگ ی...

پارت۶۹شوکای ییبو و ژان صدازد که مرده بیهوش اومدهحالا۳تایی با...

پارت۶۶چینیونگ راه افتاد که بره دهکده پیش ییبو تنهاییوانگ اوم...

پارت۶۵دینگ یوشی و لیژان به غذاخوری رسیدن دینگ یوشی یه صبحان...

p81جنگ هنوز ادامه داشت در سلیب اتش خسارت های زیادی ب انها وا...

p..91ییبو خودشو جمع جور کرد میخواست به دنبال شن بره باید اون...

p..86لیژان و دینگ یوشی متوجه خراب شدن هوا شدن باد بدی میوزی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط