امشب از باده خرابم کن و بگذار بمیرم

امشب از باده خرابم کن و بگذار بمیرم
غرق دریای شرابم کن و بگذار بمیرم

زندگی تلخ تر از زهر بود گر تو نباشی
بعد ازین مرده حسابم کن و بگذار بمیرم

تا به کی حلقه شوم سر بدر خانه بکوبم
از در خانه جوابم کن و بگذار بمیرم

قصه ی عشق بگوش من دیوانه چه خوانی؟
بس کن افسانه و خوابم کن و بگذار بمیرم

گر چه عشق تو سرابی ست فریبنده و سوزان
دلخوش ای مه، به سرابم کن و بگذار بمیرم

اشک گرمم که به نوک مژه چون شمع بلرزم
شعله شو، یکسره آبم کن و بگذار بمیرم

خسته شد دیده ام از دیدن امواج حوادث
کور چون چشم حبابم کن و بگذار بمیرم
دیدگاه ها (۶)

بازی تلخی است، وقتی در قماری سرسری،خشت خشتم را به دست آورده ...

ﺧﻨﺪﻩ ﯼ ﺭﻭﯼ ﻟﺒﺖ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺳﺎﺯ ﺍﺳﺖ، ﺑﺨﻨﺪﭼﻬﺮﻩ ﺍﺕ ﺑﺎ ﻧﻤﮏ ﺧﻨﺪﻩ ﭼﻪ ﻧﺎﺯ...

“من دلم می‌خواهدخانه‌ای داشته باشم پُرِ دوست ،کنج هر دیوارشد...

غمی در خاطرم دارم که خود می دانم و قلبمچنان از غصه ها خردم ک...

جواب دندان شکن رهبر انقلاب به شعر سیمین بهبهانی - حتما بخونی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط