پارت بیست و هفتم دوست دخترم باش😍
پارت بیست و هفتم دوست دخترم باش😍
پارت رزی
واااای چه حس عجیبی داره اینجا چقدر بوی نم میاد
اینحا کجاست؟؟؟؟
یکم سرجام تکون خوردم که با دردی که توی سرم پیچید حالم بهم خورد و معدم شروع به سوزش کرد
یکم چشمام رو باز کردم و با دیدن خونی خرابه ای که داخل بودم جیغ بلندی کشیدم😱😱
خونه خرابه ای که از اطرافش آب میریخت و بوی نم و تعفن میداد و باعث میشد حال بدم رو چند برابر کنه
نگاهی به پنجره ای کردم که تو خونه خرابه بود
هنوز هوا تاریک بود و انکار من بهوش اومدم
خواستم بلند شم ولی هیچ تکونی نمیخوردم
دوباره تلاش کردم اما با دیدن دست و پای بستم به یک میله ی بزرگ ته دلم خالی شد و خودمو برای سکته آماده کردم
چنان ترسیده بودم که قدرت جیغ شدین نداشتم
یکم خودمو جمع و جور کردم و با دردی که توی سر و سوزشی که معدم گرفت حالم بد شد و نزدیک بود دوباره از حال برم که
یکدفعه دیدم یه نفر داره بهم نزدیک میشه
از ترس داشتم میمردم
یکم که گذشت دیدم یک زن با کشفای پاشنه بلند و لباسی مشکی نزدیک شد اما
اما صورتش ماسک داشت
هر چقدر دقت کردم نتونستم به صورتش نگاه کنم
یک مردی که از افرادش بود یکی محکم به سرم زد که باعث شد جیغم به هوا بره
دختر یک خنده ی بزرگی سر داد که باعث شد به خودم بلرزم
دختر پشت میکروفون هست و صداش رو تغییر داده تا نتونم بشناسمش
سریع با صدای بی جونم داد زدم
+تو کی هستی؟؟؟؟چی از جونم میخوایییی؟؟؟
دختر تا صدام رو شنید گفت
@مگه بهت اخطار نداده بودم از تهیونگ دوری کنی؟؟؟؟؟
یهویی بلند شد و با عصبانیت دستشو به میز زد و با داد گفت
@هااااااا....مگه بهت نگفتم نزدیکش نشووو....چقدر بهت اخطار دادم ولی تو مث اینکه حرف آدمیزاد حالیت نمیشه
+هی تو فکر کردی کی هستی؟؟؟الان بقیه پیدام میکنن و بدبختت میکنن
@هییی آخه تو بیچاره کیو داری کمکت کنه؟؟اوووو نکنه منتظر تهیونگی که بیاد نجاتت بده؟؟؟
یه خنده ی بزرگی کرد و گفت
@هههه تهیونگ الان تو خواب نازه حتی تو رو یادشم نمیاد ....بیچاره ی بدبخت
وقتی اسم تهیونگ رو از زبون اون دختر شنیدم دست و پاهام سست شد و با خودم فکر کردم
+نکنه به تهیونگ آسیب بزنه؟؟
سریع داد زدم
+دستت ب تهیونگ بخوره هرچی دیدی از خودت دیدی
@هههه آخه بیچاره تو الان باید نگران خودت باشی که زنده از اینجا میری بیرون یا نه بعدش ب فکر عشقت باش فهمیدی؟؟؟؟
پایان پارت بیست و هفتم
لایک و فالو یادتون نره😍
پارت رزی
واااای چه حس عجیبی داره اینجا چقدر بوی نم میاد
اینحا کجاست؟؟؟؟
یکم سرجام تکون خوردم که با دردی که توی سرم پیچید حالم بهم خورد و معدم شروع به سوزش کرد
یکم چشمام رو باز کردم و با دیدن خونی خرابه ای که داخل بودم جیغ بلندی کشیدم😱😱
خونه خرابه ای که از اطرافش آب میریخت و بوی نم و تعفن میداد و باعث میشد حال بدم رو چند برابر کنه
نگاهی به پنجره ای کردم که تو خونه خرابه بود
هنوز هوا تاریک بود و انکار من بهوش اومدم
خواستم بلند شم ولی هیچ تکونی نمیخوردم
دوباره تلاش کردم اما با دیدن دست و پای بستم به یک میله ی بزرگ ته دلم خالی شد و خودمو برای سکته آماده کردم
چنان ترسیده بودم که قدرت جیغ شدین نداشتم
یکم خودمو جمع و جور کردم و با دردی که توی سر و سوزشی که معدم گرفت حالم بد شد و نزدیک بود دوباره از حال برم که
یکدفعه دیدم یه نفر داره بهم نزدیک میشه
از ترس داشتم میمردم
یکم که گذشت دیدم یک زن با کشفای پاشنه بلند و لباسی مشکی نزدیک شد اما
اما صورتش ماسک داشت
هر چقدر دقت کردم نتونستم به صورتش نگاه کنم
یک مردی که از افرادش بود یکی محکم به سرم زد که باعث شد جیغم به هوا بره
دختر یک خنده ی بزرگی سر داد که باعث شد به خودم بلرزم
دختر پشت میکروفون هست و صداش رو تغییر داده تا نتونم بشناسمش
سریع با صدای بی جونم داد زدم
+تو کی هستی؟؟؟؟چی از جونم میخوایییی؟؟؟
دختر تا صدام رو شنید گفت
@مگه بهت اخطار نداده بودم از تهیونگ دوری کنی؟؟؟؟؟
یهویی بلند شد و با عصبانیت دستشو به میز زد و با داد گفت
@هااااااا....مگه بهت نگفتم نزدیکش نشووو....چقدر بهت اخطار دادم ولی تو مث اینکه حرف آدمیزاد حالیت نمیشه
+هی تو فکر کردی کی هستی؟؟؟الان بقیه پیدام میکنن و بدبختت میکنن
@هییی آخه تو بیچاره کیو داری کمکت کنه؟؟اوووو نکنه منتظر تهیونگی که بیاد نجاتت بده؟؟؟
یه خنده ی بزرگی کرد و گفت
@هههه تهیونگ الان تو خواب نازه حتی تو رو یادشم نمیاد ....بیچاره ی بدبخت
وقتی اسم تهیونگ رو از زبون اون دختر شنیدم دست و پاهام سست شد و با خودم فکر کردم
+نکنه به تهیونگ آسیب بزنه؟؟
سریع داد زدم
+دستت ب تهیونگ بخوره هرچی دیدی از خودت دیدی
@هههه آخه بیچاره تو الان باید نگران خودت باشی که زنده از اینجا میری بیرون یا نه بعدش ب فکر عشقت باش فهمیدی؟؟؟؟
پایان پارت بیست و هفتم
لایک و فالو یادتون نره😍
۴.۷k
۲۸ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.