A kiss of chocolate wine

(⁠๑⁠˙⁠ A kiss of chocolate wine ˙⁠๑⁠)⁩
part ⁸

درسته که همه کاراش لازم و ضروری بوده اما هیچ چیز میزان ناشناخته بودن و خشونتی که اون
داره رو توجیه نمیکنه اون شبیه یه منطقه تاریکه که هیچکس نمیدونه دقیقا قراره توی برخورد باهاش انتظار چه چیزی داشته باشه
از حجم اطلاعات جین مغزم درحال سوت کشیدن بود.. اون مرد همچنین کسی بود؟ اما اون چشما گرم بودن.. اون چشما درد داشتن و متحمل چیزی بزرگتر از فقط_یه قاتل بودن
اون حتی اگه یه قاتل بود چون منو نجات داده بود و از همه افراد پاساژ محافظت کرده بود.. اونقدرام بد به نظر
نمیومد میومد؟ اما با وجود همه اینا و حرفای جین ترس عجیبی نسبت به اون مرد توی دلم کاشته شده بود توی فکر بودم که پدرم
به حرف اومد : دخترم تو اونو دیدی میتونی چیزی که از اون مرد دیدی
توصیف کنی؟

-خب پدر.. اون یه مرد قد متوسط بود هیکلش محکم
و و تقریبا عضله داشت موهای مشکی کوتاه و چشماى نافذى که حس میکردى داره مستقیما به روحت نگاه میکنه؛ رایحه به شدت قوی و مهارت غیرقابل توصیفی که دیدیمش هممون من شوکه وسط پاساژ ایستاده بودم و اون مثل یه تیر که از کمون رها شده پیداش شد نجاتم داد و با سرعت بیشتر از همون تیر محو شد...
همزمان داشتم سعی میکردم اونو توصیف کنم که موبایلم شروع به رنگ خوردن کرد با دیدن شماره ناشناس با تردید تلفن جواب دادم
-الو؟ بفرمایید
...سلام
صداش برام اشنا بود اما نمیدونستم که کجا شنیدم
-عام سلام؟
....عذر میخوام اگه توی شرایط نامناسبی تماس گرفتم ؛ من ادلر هستم یا حداقل شما فعلا منو با این اسم میشناسید
با شنیدن این حرف صاحب اون صدا و خیلی خوب یادم اومد و خون توی رگام یخ بست و کاملا ساکت شدم ،
حقیقتا هیچ ایده ای نداشتم که چی باید بگم اما خودش
به حرف اومد و طوری که انگار ذهنمو خونده بود گفت: متوجههم که
تماسم شاید عجیب بوده و شرایط حتی خیلی عجیب تر از اونه اما این خواست من نبوده.. بهر حال مطلع شدم که درخواست
ملاقات با منو خانوادتون دادن میتونم در این باره باهاشون صحبت کنم؟
- ب.. بله ف.. فک کنم ؛ الان موبایلو به پدرم‌ میدم
با شک و شوک موبایلو سمت پدرم گفتم و زمزمه کردم : خودشه.. ادلره
با این حرف پدرم سریعا گوشیو گرفت و شروع به صحبت
کرد
بابا : جو نیومن هستم
.....
بابا : بله ما این درخواسـتو دادیم فکر میکنم لازم باشه قبل
این ازدواج باهاتون صحبتی داشته باشیم
.....
بابا : اوه نه ایرادی نداره
.....
بابا : پس ، فردا عصر همو میبینیم
....
بابا : همچین خدانگهدار
بعد اینکه پدرم تلفنو قطع کرد منو جین با نگرانی بهش خیره شدیم که گفت : اون برای فردا عصر توی کافه چمبرلین قرار گذاشت تا همو ببینیم
منو جين باهم ميتونيم بريم
دیدگاه ها (۱)

(⁠๑⁠˙⁠ A kiss of chocolate wine ˙⁠๑⁠)⁩ part ⁹جین :....با پدر...

(⁠๑⁠˙⁠ A kiss of chocolate wine ˙⁠๑⁠)⁩ part ¹⁰جیمین : حدودا ...

(⁠๑⁠˙⁠ A kiss of chocolate wine ˙⁠๑⁠)part ⁷-جی..جین چی داری ...

《 ازدواج نافرجام 》⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩ پارت 114 ⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩با...

ادامه پارت 6با تعجب خوشبختمی زیرلب زمزمه کردم که مامور پارکر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط