به وقت عاشقی
به وقت عاشقی
پارت۱۲
از دید کیوکا
داشتم میرفتم سمت آخر قطار که به همون پسر تو بازار خوردم انگار .....اون همون هدف اینباره. شنیدم تو اژانس کارآگاهان مسلح کار میکنه و اسمش ناکاجیما اتسوشیه
آتسوشی:هی صبر کن اونطرف یه بمبه بهتره بری وسط قطار...صبر کن تو...همون دختر تو بازاری!
فلش بک
بازار
دوباره یه ماموریت مثل قبلیا ولی .... این سری فرق میکنه میخوام از شر همه چیز راحت شم
( تو بازار بعد دزدین دازای و قبل گرفتن ماموریت قطار )
دارم بر میگردم مافیا چرا نمیزارن برم ای کاش میتونستم ..... از شر مافیا و قتل خلاص شم
داشتم راه میرفتم که از کنار یه پسر با مو های عجیب رد شدم ( آتسوشی ) برگشتم و نگاش کردم و دیدم اونم برگشته و داره نگام میکنه ( مثل انیمه ) برگشتم و به راهم ادامه دادم که صدای داد و بی داد یه مرد سر همون پسر رو شنیدم چرا؟!فقط برای اینکه فقط لباسش خاکی شده؟! خواستم اون مردو بکشم از همچین آدمایی متنفرم اگه اینجور آدما نبودن ممکن بود الان خوانوادم زنده باشن ولی حمله نکردم چون اگه این کارو میکردم قانون مافیا رو زیر پا میذاشتم تو قانون گفته شده اگه توجهی بر این حسب که ممکنه عضو مافیا باشیم رو بشه ولمون میکنن و تهش مرگ به دست پلیسه
که یهو دیدم یه خانم که انگار همکارش بود رفت کمکش برای همین از اونجا دور شدم و رفتم سمت مافیا وقتی رسیدم هیگوچی بهم گفت موری سان برام ماموریت داره منم رفتم و ماموریت رو گرفتم ماموریت خوبیه که از خودم و قتل خلاص شم
پایان فلش بک
با صدای زنگ تلفنم،به خودم اومدم و موقعیت رو یادم اومد!
صدای تلفنم شیطان برفیو فعال کرد. نه نه دیگه نمیخوام کسیو بکشم!
شیطان برفی بهش حمله کرد که دیدم رو زمین افتاد.
پارت۱۲
از دید کیوکا
داشتم میرفتم سمت آخر قطار که به همون پسر تو بازار خوردم انگار .....اون همون هدف اینباره. شنیدم تو اژانس کارآگاهان مسلح کار میکنه و اسمش ناکاجیما اتسوشیه
آتسوشی:هی صبر کن اونطرف یه بمبه بهتره بری وسط قطار...صبر کن تو...همون دختر تو بازاری!
فلش بک
بازار
دوباره یه ماموریت مثل قبلیا ولی .... این سری فرق میکنه میخوام از شر همه چیز راحت شم
( تو بازار بعد دزدین دازای و قبل گرفتن ماموریت قطار )
دارم بر میگردم مافیا چرا نمیزارن برم ای کاش میتونستم ..... از شر مافیا و قتل خلاص شم
داشتم راه میرفتم که از کنار یه پسر با مو های عجیب رد شدم ( آتسوشی ) برگشتم و نگاش کردم و دیدم اونم برگشته و داره نگام میکنه ( مثل انیمه ) برگشتم و به راهم ادامه دادم که صدای داد و بی داد یه مرد سر همون پسر رو شنیدم چرا؟!فقط برای اینکه فقط لباسش خاکی شده؟! خواستم اون مردو بکشم از همچین آدمایی متنفرم اگه اینجور آدما نبودن ممکن بود الان خوانوادم زنده باشن ولی حمله نکردم چون اگه این کارو میکردم قانون مافیا رو زیر پا میذاشتم تو قانون گفته شده اگه توجهی بر این حسب که ممکنه عضو مافیا باشیم رو بشه ولمون میکنن و تهش مرگ به دست پلیسه
که یهو دیدم یه خانم که انگار همکارش بود رفت کمکش برای همین از اونجا دور شدم و رفتم سمت مافیا وقتی رسیدم هیگوچی بهم گفت موری سان برام ماموریت داره منم رفتم و ماموریت رو گرفتم ماموریت خوبیه که از خودم و قتل خلاص شم
پایان فلش بک
با صدای زنگ تلفنم،به خودم اومدم و موقعیت رو یادم اومد!
صدای تلفنم شیطان برفیو فعال کرد. نه نه دیگه نمیخوام کسیو بکشم!
شیطان برفی بهش حمله کرد که دیدم رو زمین افتاد.
۲.۰k
۱۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.