🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
#خان_زاده #پارت32 #جلد_دوم
من فقط یه اشتباه کردم اما چرا اشتباه های خودشو نمی دید؟
بالاخره به هتل رسیدیم دوباره مونس بغل کرد و جلوتر از من راه افتاد پشت سرشون می رفتم توی دلم به خودم لعنت فرستادم که چطور شد حواسم از دخترم غافل شد.
توی اتاق که رسیدیم شروع کرد به در آوردن لباسهای مونس ..
این بار من بودم عصبی شدم دستشو کنار زدم و گفتم:
برواونطرف خودم میتونم لباس های دخترام عوض کنم.
پوزخندی زد و گفت:
_ دختر خودت؟
اخه تو مگه اصلا به این بچه فکرم میکنی؟
تو هوش و حواست جای دیگه است
فریاد زدم
مونس دختر منه میفهمی؟
دختر من ...
هیچکس نمیتونه دخترمو از من دور کنه حتی تویی که پدرشی پس برای من تعیین و تکلیف نکن...
ازم فاصله گرفت عصبی پیراهنش از تنش در آورد و سیگاری روشن کرد .
لباساش و از تنش جدا کردبا دیدن شنایی که به تنش چسبیده بود محکم بغلش کردم و به خودم فشارش دادم و اتفاقی برایش میافتاد من باید چیکار میکردم؟
سریع تنش و تمیز کردم لباسشو سریع عوض کردم .
روی تخت دراز کشید و روشو پوشوندم ممکن بود سرما بخوره نشستم کنارش موهای به هم ریختشو نوازش کردم و چند بار پیشونیشو بوسیدم
خوشگلم ببخش که ماما حواسش پرت شد ...
با همون صورت معصومه نگاه کرد و گفت :
_من خودم رفتم مامانی!
محکم بغلش کردم و دوباره گریه م گرفت
خدایا شکرت که دخترم سالم بهم برگردوندی ...
#جذاب #عکس_نوشته #عکس #عاشقانه #طنز #عکاسی #فاصله_گذاری_اجتماعی_را_رعایت_کن
#خان_زاده #پارت32 #جلد_دوم
من فقط یه اشتباه کردم اما چرا اشتباه های خودشو نمی دید؟
بالاخره به هتل رسیدیم دوباره مونس بغل کرد و جلوتر از من راه افتاد پشت سرشون می رفتم توی دلم به خودم لعنت فرستادم که چطور شد حواسم از دخترم غافل شد.
توی اتاق که رسیدیم شروع کرد به در آوردن لباسهای مونس ..
این بار من بودم عصبی شدم دستشو کنار زدم و گفتم:
برواونطرف خودم میتونم لباس های دخترام عوض کنم.
پوزخندی زد و گفت:
_ دختر خودت؟
اخه تو مگه اصلا به این بچه فکرم میکنی؟
تو هوش و حواست جای دیگه است
فریاد زدم
مونس دختر منه میفهمی؟
دختر من ...
هیچکس نمیتونه دخترمو از من دور کنه حتی تویی که پدرشی پس برای من تعیین و تکلیف نکن...
ازم فاصله گرفت عصبی پیراهنش از تنش در آورد و سیگاری روشن کرد .
لباساش و از تنش جدا کردبا دیدن شنایی که به تنش چسبیده بود محکم بغلش کردم و به خودم فشارش دادم و اتفاقی برایش میافتاد من باید چیکار میکردم؟
سریع تنش و تمیز کردم لباسشو سریع عوض کردم .
روی تخت دراز کشید و روشو پوشوندم ممکن بود سرما بخوره نشستم کنارش موهای به هم ریختشو نوازش کردم و چند بار پیشونیشو بوسیدم
خوشگلم ببخش که ماما حواسش پرت شد ...
با همون صورت معصومه نگاه کرد و گفت :
_من خودم رفتم مامانی!
محکم بغلش کردم و دوباره گریه م گرفت
خدایا شکرت که دخترم سالم بهم برگردوندی ...
#جذاب #عکس_نوشته #عکس #عاشقانه #طنز #عکاسی #فاصله_گذاری_اجتماعی_را_رعایت_کن
۶.۵k
۰۲ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.